رژیم پهلوی و زوال ساختاری نظام حکمرانی
دکتر محسن کشاورز؛ عضو هیئت علمی دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه جامع امام حسین(ع)
مقدمه
در حالی به استقبال چهل و دومین سالگرد انقلاب اسلامی ایران می رویم که کماکان فهم ریشه ها و دلایل فروپاشی رژیم پهلوی، موضوعی جذاب و قابل تامل برای اندیشمندان محسوب میگردد. اینکه چگونه یک نظام سیاسی که با حمایت های بی دریغ قدرت های بین المللی و آرمانی چون رسیدن به دروازه های بزرگ تمدن در حال فعالیت بود، به یکباره و بر خلاف تصور نفر اول مملکت با موج عظیمی از نارضایتی مواجه می گردد و در نهایت فرو میپاشد، امری است که برخی از زوایای پنهان آن تاکنون آشکار نشده و نیازمند مداقه و بررسی بیشتر اهل فن است. یادداشت حاضر که به اتکای مصاحبه های صورت گرفته توسط حبیب لاجوردی با سران نظام پهلوی و در قالب پروژه تاریخ شفاهی مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد در سال 1359 تدوین شده، میکوشد تا سرنخ های اصلی در زمینه زوال نظام حکمرانی پهلوی را از رهگذر افول و سقوط نظم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور در سال های منتهی به بهمن سال 1357 توضیح دهد. در این یادداشت، پس از معرفی چارچوب تحلیلی مدنظر، با رجوع به مصاحبه های صورت گرفته با برخی رجال سیاسی و اقتصادی آن دوران، شواهدی دال بر افول ساختاری رژیم پهلوی ارائه شده و نهادینه شدن بی عدالتی، بی اعتمادی و ناکارآمدی به عنوان ارکان اصلی زوال حکومت استخراج میگردد.
چهارچوب تحلیلی
از منظر نظم های کلان موجود در یک جامعه می توان سه رکن کلیدی شامل حاکمیت، مردم و منابع را به عنوان ارکان اصلی یک ساختار حکمرانی درنظر گرفت. از این زاویه، رکن حاکمیت که تجلی آن در نهاد دولت ظهور بروز می یابد، رکن مردم که مصداق بارز آن در عموم جامعه و تعاملات انسانی افراد جامعه ظاهر می شود و رکن منابع که به عنوان امکان های مادی یک جامعه برای پیشرفت و دستیابی به رفاه است، نقاط ثقل یک ساختار حکمرانی محسوب میگردد. بر اساس این سه مولفه و از تعامل و ارتباط میان آنها، نظم های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شکل می گیرد که زمینه های صعود، رکود یا سقوط یک کشور را کیفیت و توع عملکرد این نظم ها رقم می زند.

نمودار 1 : ابعاد اصلی ساختار یک نظام حکمرانی
نظم سیاسی مبتنی بر کیفیت تعامل مردم و حاکمیت، نظم اجتماعی مبتنی بر قواعد ارتباطی میان مردم و منابع و نظم اقتصادی بر اساس چگونگی ارتباط میان حاکمیت و منابع شکل می گیرد. مبتنی بر این چارچوب تحلیلی، آنچه سرانجام یک نظام حکمرانی را رقم می زند، چند و چون این نظم ها بوده و برون دادهای اجتماعی همانند اعتماد به نظام سیاسی، توزیع درآمد و توانمندی حاکمیت، همگی منشعب و منبعث از این سه گونه نظم است. حکومت زنده و رو به رشد نظامی است که توانسته تضادهای درونی هر یک از نظم های سه گانه را ساماندهی کرده؛ به گونه ای که عدالت در نظم اجتماعی، کارآمدی در نظم اقتصادی و اعتماد در نظم سیاسی محقق و پایدار گردد. به منظور تبیین این مساله و ارائه شواهدی از نابسامانی نهادی حکومت پهلوی، مواردی موجز و مختصر از صحبت های کارگزاران ارشد حکومت پهلوی ذکر می شود تا تصویری واضح و شفاف از زوال نظم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه در دوران منتهی به انقلاب اسلامی ایران ارائه دهد.
زوال نظم اقتصادی
نظم اقتصادی در یک جامعه در مفهوم کارآمدی حاکمیت قابل ارائه است. حاکمیت کارآمد، نظام سیاسی است که توانسته با ایجاد چارچوب های نهادی مناسب، مجرا و کانال معقول، منعطف و توسعه ای را بنا سازد و از رهگذر این سازوکارهای نهادی، زمینه های رشد و بالندگی کشور را فراهم نماید. آنچه از گفت و گو با رجال دوران پهلوی به دست می آید، حکومت وقت در این زمینه دچار فرسایش های عمیقی بوده و نتواسته رفتارهای بهینه ای را در خرج کرد منابع سرشار نفتی و ایجاد رویه های کارآمد جهت بهره گیری از منابع درآمدی از خود بروز دهد. بهمن آبادیان که علاوه بر ریاست اداره بررسی های اقتصادی بانک مرکزی، به عنوان معاون سازمان برنامه نیز فعالیت می کرده در زمینه چالش کارآمدی حاکمیت و توانمندی آن در بهره برداری صحیح از درآمدهای نفتی، نکات تکان دهنده ای را بیان می کند. او نشان می دهد که نظم اقتصادی و قدرت حاکمیت در استفاده کارا از منابع در اختیارش چگونه فروپاشید و عملا قوه عاقله ای که بتواند منابع جامعه را در مسیر صحیح و درستی مصرف نماید تا چه اندازه ای مغفول مانده است. وی می گوید : برای اینکه بعد از این که من برگشتم به بانک جهانی، در سال 1973، برای یک مدت کوتاهی رفتم به ایران تا ببینم که اثرات همین ازدیاد درآمد ]نفت[ چیست. من دیدم که اوضاع بسیار دگرگون است. برای اینکه حتی کوچک ترین نقشی نداشتند البته یک موقع هایی سعی می شد مثلا سازمان برنامه و وزارت اقتصاد یا بانک مرکزی یک افرادی داشته باشند که تحقیق کنند، بررسی کنند و لی بعد از اینکه درآمدهای نفتی رفت بالا، تمام این مراکز تحت، یعنی اصلا اهمیتی برای این ها قائل نبودند. برای اینکه خب پول فراوان بود، می خواستند پول خرج بشود بدون اینکه هیچ کنترلی روی پول بشود و یا حتی بررسی بشود که به چه نحوی از این پول ها به طور صحیح استفاده بشود.... به هر حال این یک چیزی بود که یکسال قبل از انقلاب من مشاهده کردم و حقیقتا وحشت کردم. با توجه به اینکه با تمام منابع بسیار عظیمی که ایران در دست داشت نتوانست این ها را به صورت صحیح مدیریت کند و وضع کشور را به جائی رسانده بود که بخش خصوصی اش کاملا کنترل از دستش رفته بود. با توجه به اینکه بانک ها به طور غیرمعقولی به هر کسی وام می دادند، هر کاری که می خواستند می کردند. بخش دولتی اش هم سازمان برنامه، اصلا مسئولیتی وجود نداشت. صحبت می کردیم با مخصوصا، با بخش های مختلف، مثلا شهرسازی؛ صحبت از میلیاردها دلار می شد. بدون اینکه بدانند که برای چه می خواهند این منابع را خرج کنند. یک حسی بود که حقیقتا هیچ کسی در کنترل نیست در ایران، درست یکسال قبل از انقلاب .
عبدالمجید مجیدی که سابقه ریاست سازمان برنامه را دارد معقتد بود که درآمدهای سرشار نفت، تمام نظم های نهادی حاکمیت در حوزه اداره منابع را برهم ریخت و کشور را از لحاظ کارآمدی استفاده از منابع دچار بحران نمود : بعد از این جریان افزایش شدید قیمت نفت که هم نظم هائی را که ظرف سال های سال با زحمت نشسته بودیم برقرار کرده بودیم و ارتباطاتی به وجود آورده بودیم، همه را به هم ریخت. به علت اینکه یک دفعه پول سرشاری ریخته شد توی مملکت و تمام نظم ها را به هم ریخت . کل برنامه پنجم، قسمت اول سکتور دولتی اش در موقعی که من رفتم به سازمان برنامه، بود هزار و پانصد و شصت و خرده ای میلیارد ریال و تقاضاهائی که به ما رسیده بود برای تجدید نظر برنامه چهار هزار و هشتصد میلیارد ریال شده بود. می دانید اصلا غیرقابل تصور بود که یک برنامه ای در این حد بتواند توسعه پیدا کند و درست اجرا بشود در ظرف مدت کوتاهی که برای ما باقی مانده بود .
غلامرضا مقدم که سابقه قائم مقامی و معاونت در سازمان برنامه دارد، از نامه ای صحبت می کند که وی به همراه فرمانفرمائیان و سیروس سمیعی به شخص محمدرضا پهلوی نگارش کرده و از ناکارآمدی حاکمیت در خرج کرد منابع و حیف و میل آن گله می کنند. وی میگوید : سه نفر از ما موقعی که من در بانک مرکزی بودم یک نامه خطاب به شاه نوشتیم و نسبت به خرابی اوضاع و دورنمای نامساعد مملکت اظهار نگرانی کردیم و از اول خواستیم که عاجلانه برای رفع پاره ای از مشکلات تصمیم بگیرید. ما یک نامه نوشتیم که متاسفانه من الان کپی آن را ندارم و ولی اگر اشتباه نکنم، همان اوایلی بود که من به بانک مرکزی رفته بودم و نامه را من و خداداد فرمانفرمائیان و مهدی سمیعی نوشتیم و از طریق آقای علا وزیر دربار، برای شاه فرستادیم و در آن گفتیم که وضع خیلی خراب است، نابسامانی های شدیدی هست، فساد خیلی زیاد است و منابع مالی دولتی به جاهائی که اولویت دارد، نمی رود. طرحهایی که وزارت خانه ها اجرا می کنند، بی بند و بار است و حیف و میل خیلی زیاد است و یک پیشنهادهای مشخصی دادیم برای جلوگیری از این نابسامانی ها که البته او هیچ ترتیب اثر به آن نداد .
هر چند حقایق مرتبط با از دست رفتن قدرت برنامه ریزی و بکارگیری منابع توسط رژیم پهلوی بسیار بیشتر از نقل قول های صورت گرفته است، اما همین مقدار نیز می تواند ترسیم جدی از سیمای حکومت پهلوی در استفاده از منابع اقتصادی موجود را نشان می دهد. این حقایق موید این امر است که نظم اقتصادی جامعه به جهت عدم کارشناسی قابل قبول و برنامه ریزی صحیح تا چه میزان از کارآمدی دور شده و توانمندی حاکمیت را در استفاده از منابع تضعیف کرده است.
زوال نظم سیاسی
نظم سیاسی در جامعه که با عناصری همانند اعتماد و اطمینان به قوانین و کارگزاران یک یک رژیم سیاسی منعکس می گردد، امری است که به گواه تاریخ شفاهی هاروارد در دوران منتهی به انقلاب اسلامی، در معرض کلیدی ترین آسیب ها قرار داشته است. آنچه از درون دستگاه پهلوی روایت می شود نشانگر آن است که علیرغم ایزوله شدن شاه و نداشتن تصویر درست از زوال اعتماد عمومی، برخی دیگر از وزرا و صاحب منصبان حکومت به خوبی این کاهش سرمایه اجتماعی را ادارک کرده و می کوشیدند به گونه ای آن را به شاه منعکس کنند. هر چند این انعکاس ها در برخی مواقع با برخوردهای چکشی شاه مواجه میگشت و بدون عبرتگیری و توجه به این هشدارها، بر شتاب تحولات انقلابی جامعه می افزود. غلامرضا مقدم در زمینه زوال اعتماد مردم و طبقات اجتماعی به نظام پهلوی، مساله اصلاحات ارضی را به عنوان یک نمونه ذکر کرده و می گوید : تاسف آور بود که شاه یک برنامه اصیل خیلی عالی را که اصلاحات ارضی بود، چطور منحرف کرد و در دست خودش گرفت و تبدیلش کرد به هیچ. یعنی آن چیزی که او پیاده کرد افتضاح بود. چرا؟ برای اینکه یک نظام کشاوری سابق که ارباب و رعیتی بود و در عین تمام عیبهائی که داشت و من شدیدا خودم با آن مخالف بودم، ولی به هر حال یک نظامی بود که کار می کرد. بالاخره این مالک هر قدر هم بد بود، یک نقش اقتصادی مسلمی را انجام می داد؛ آن عبارت از نقش مدیریت و سرمایه گذاری در دهات بود. چاه می کند، تا اندازه ای نقش اعطا کننده اعتبارات کشاورزی به کشاورزان را ایفا می کرد، بذر می داد، کود می داد و غیره. وقتی مالک را برداشتی، بایستی جانشین او یک دستگاهی می شد که به زارعین خدمات کشاورزی و کود شیمیایی و بذر و سایر کمک های فنی را می داد. هیچ کدام از این کارها را برای این دهاتی که تقسیم شدند، نکردند و این زارعین بدبخت را به حال خودشان رها کردند. این امر باعث شد که در عرض 10 تا 15 سال بعد از اصلاحات ارضی، وضع کشاورزی ایران شدیدا خراب شد، آن سیاست ها و عملیات غلط که در وزارت اصلاحات ارضی، در کشاورزی، انجام شد به کلی کشاورزی ایران را منهدم کرد و در نتیجه قسمت عمده جمعیت روستانشین متوجه شهرها شد، و این ناراحتی ها اجتماعی و سیاسی که بعدا ایجاد شد، مقدار زیادیش مربوط به همین بود .
عبدالمجید مجیدی در زمینه بی اعتمادی مردم به حاکمیت که ریشه اصلی آن را نیز در فساد و غرب زدگی کارگزاران می داند، نکات قابل توجهی را طرح کرده و زوال نظم سیاسی و کاهش سرمایه اجتماعی حکومت پهلوی را به خوبی به تصویر می کشد. وی می گوید : یک دفعه حکومت افتاد دست یک عده ای که از دید اکثریت، غرب زده بودند و ایجاد یک شکافی کرد و این شکاف روز به روز بیشتر شد تا به آخر که این گروهی که حکومت می کند، یک عده آدم هایی هستند که نه مذهب می فهمند، نه مسائل مردم را می فهمند، نه به فقر مردم توجهی دارند. نه به مشکلات مردم توجه دارند. این ها یک آدمهایی هستند که آمدند بر ما حکومت می کنند، غاصب هستند یا نمی دانم یعنی درست همانطوریکه هندی ها به انگلیس ها نگاه می کردند . مساله مملکت ما این است که مردم آن طوری که باید و شاید به عملیات دولت، به اقدامات دولت، به تصمیمات دولت اعتماد ندارند و یک علت اصلیش مساله فساد است و اگر ما بتوانیم با فساد مبارزه کنیم و فساد را کم بکنیم یا از بین ببریم خیلی بیشتر مردم راضی می شوند تا اینکه بیائیم سیستم چند حزبی را تبدیل به سیستم یک حزبی بکنیم .
ابوالحسن ابتهاج که در کارنامه اجرائی وی مدیر عاملی سازمان برنامه و ریاست بانک ملی ایران نیز دیده می شود، شکاف های عمیق میان حاکمیت و مردم را به جهت ناکارآمدی موجود در رژیم پهلوی بیان کرده و آن را یکی از زمینه سازهای بروز انقلاب اسلامی می داند. وی می گوید : برای اینکه اگر از روی ایمان و امانت این پول خرج شده بود و ایرانی ها می دیدند به چشم خودشان که یک عده ای هستند، دارند تلاش میکنند برای بهبود زندگی شان، یک کارهائی دارند می کنند که در آن دزدی و کثافت کاری نیست، یک کارهایی میکنند که به نفع همین طبقه پایین است، ممکن نبود این ها پشت سر یک آخوند راه بیفتند که قیام بکنند. اما وقتی که می دیدند تمام این کارها برای یک چیزهای شخصی دارد می شود، این قشون را مال خودش می دانست، پول نفت را مال خودش می دانست؛ بارها من به گوش خودم شنیدم، توی تلویزیون دیدم که ]شاه[ می گفت : من، پول من، نفت من، عایدات من، این را اصلا عایدات مردم نمی دانست .
موارد ذکر شده همه بیانگر این امر است که حکومت پهلوی به مرور زمان و به دلیل جهت گیری های شخص شاه و غرب زدگی و فساد نهادینه شده در متن کارگزاران، جایگاه خود به عنوان یک حکومت مردمی را از دست داد و توده مردم نسبت به سلامت حاکمیت و خیرخواه بودن آن دچار تردیدهای اساسی شدند. این امر وقتی در کنار یک الگوی جایگزین اسلامی و ایرانی قرارگرفت، عملا به روند اعتراضات مردم شتاب بیشتر بخشید و زمینه های ایجاد یک نظم سیاسی نوین را در کشور فراهم نمود.
زوال نظم اجتماعی
کیفیت تعامل و ارتباط مردم با منابع اقتصادی در دسترس کشور همانند زیرساخت های فیزیکی، تسهیلات مالی و فرصت های رشد، امری است که ساختار و مناسبات اجتماعی یک جامعه را رقم می زند. به بیان دیگر، مردم جامعه در بافت نهادهای موجود برای کسب منابع بایکدیگر رقابت کرده و در صورتی که این رقابت، عادلانه و منصفانه ساماندهی شده باشد، جامعه بایستی به توازن اقتصادی رسیده و با توزیع عادلانهای از فرصتها و امکانات و برخورداریها روبه رو شود. شکاف طبقاتی محصول نظم اجتماعی است که نمی تواند منابع را به طور فراگیر و در دسترس توده مردم قرار دهد و با ایجاد دسترسیهای رانتی و سفارشی، زمینه های گسست اجتماعی را فراهم میسازد. مساله زوال نظم اجتماعی در دوران پهلوی و خصوصا در سال های منتهی به انقلاب اسلامی امری است که در خلال صحبت های برخی از کارگزاران زمان پهلوی به چشم می خورد.
عبدالمجید مجیدی از جمله تبعات بروز فساد در دستگاه پهلوی را بروز شکاف های اجتماعی و سرمایه دار شدن عدهای قلیل می دانست که در منظر مردم این امر پذیرفته و معقول نبود. وی می گوید : فساد این است که یک عده ای که نزدیک دولت هستند، نزدیک مقامات دولتی هستند، نزدیک دربار هستند، نزدیک خانواده سلطنتی هستند، اینها یک بهره گیریهایی در کار و فعالیتهایشان می کنند که منطقی نیست. حتی برایشان مثال زدم که یک قراردادی که امضا می شود، یک طرحی که اجرا می شود بین 5 تا 10 درصد، بعضی مواقع ممکن است از 10 درصد هم بیشتر گیر یک بابائی بیاید که این کار را راه انداخته یا واسطه بوده یا دلال این کار بوده که این صحیح نیست و این است که مردم عصبانی می شوند. ناراحت هستند، از اینکه چنین فسادی در مملکت وجود دارد یا اینکه به چشم شان می بینند اشخاصی یک دفعه میلیونر می شوند یا مالتی میلیونر می شوند بدون اینکه حق شان باشد، بدون اینکه کاری انجام داده باشند .
غلامرضا مقدم در خلال گفت و گو، از گزارشی که در سال 1350 و به منظور تنظیم بودجه سال آینده تدوین شده بود سخن می گوید که گسست نظم اجتماعی را به شاه گوشزد می کند و تبعات بروز عدم تعادل ها و نابرابری ها را برای رژیم پهلوی، خطرناک ارزیابی میکند. مقدم در این باره می گوید : در اواخر سال 1350 که بودجه سال آینده کل کشور تهیه می شد، یک گزارش مقدماتی نیز از دورنمای وضع اقتصادی، مالی و اجتماعی کشور در دوره برنامه پنجم عمرانی کشور توسط همکاران ما در سازمان برنامه تهیه شد. این گزارش که مستند به یک سری ارقام و آمار و اطلاعات کامل بود، تصویر بسیار بدی را از وضع اقتصادی و مالی و اجتماعی کشور در سال های آینده ارائه می داد. هدف ما این بود که این گزارش ابتدا در هیئت عالی برنامه که به ریاست نخست وزیر تشکیل می شد، مطرح شود و بعداً در شورای اقتصاد در حضور شاه خوانده شود. دکتر آبادیان و چند نفر دیگر از متفکرین سازمان برنامه خیلی برای تهیه این گزارش زحمت کشیده بودند. البته گزارش خیلی انتقادی بود و در آن برای اولین بار در یک گزارش دولتی آمده بود که اگر روندها و نابرابری ها و عدم تعادل های چند سال گذشته ادامه پیدا کند، در چتد سال دیگر مسلماً یک انفجار اجتماعی و سیاسی در ایران به وجود خواهد آمد. در گزارش از این که طی دوران برنامه سوم و چهارم به مسائل اجتماعی، آموزش و پرورش، بهداشت، درمان، رفاه روستائی و امثال آن توجه کافی مبذول نشده بود، سخت انتقاد شده بود . مقدم اشاره می کند که این گزارش را در هیئت عالی برنامه قرائت کرده که با مخالفت هویدا مواجه می گردد و هویدا از خواندن گزارش در حضور محمدرضا پهلوی استنکاف کرده اما به اصرار مقدم این گزارش در حضور شاه خوانده می شود؛ شاه نیز با تمسخر اقتصاددانان و مزخرف خواندن محتوای این گزارش، مقدم و همکاران را به سیاه نمایی و ایجاد ناامیدی متهم کرده و آنها را از دخالت در این امور منع میکند.
محمد یگانه نگاه توسعه ای شاه را متمرکز بر ابعاد فیزیکال توسعه می داند و معتقد است که شاه غلفت جدی از توجه به نیازهای اجتماعی مردم و خصوصا قشرهای کم برخوردار داشته و همین امر نارضایتی های جدی را در مردم ایجاد می نمود. وی می گوید : بنابراین وقتی که ما در ایران کمبودهائی داشتیم مانند کمبود خانه و بهداشت و بیمارستان و یا مدارس و غیره و فلان و اینها را می بایستی ایجاد بکنیم، حق نداشتیم دنبال چنین طرح های برویم با این مخارج، با این زمینه های کذائی. باز من برمیگردم به این نکته که چرا شاه نهایت علاقه ای که به کلیه امور داشت، فقط توجهش به این قبیل طرح ها بود. یکی عبارت از این بود که ایران را خیلی پیش رفته نشان بدهد به خارجی ها که ایران دارای چنین وسائل و دارای چنین تاسیسات و جاهائی است و حتی خیلی علاقه داشت هر چه ممکن است در یک مملکت زلزله خیز مانند ایران ساختمان ها بالا برود، مرتب ایشان هم ایشان روی این تاکید داشتند که ساختمانهای آسمان خراش در ایران به وجود بیاید. بنابراین یکی از این لحاظ بود که ایشان چنین وسائل و تاسیسات و بنا و این ها داشته باشند که برایشان یک پرستیژی بود. ولی از طرف دیگر هم ایشان همانطور که قبلا اشاره کردم، اطلاعات کافی شاید به ایشان داده نمی شد از طرف سیستم تا نکات ضعفی که در اقتصاد ایران در اجتماع ایران وجود داشت، توجهی به آنها بکنند .
نقل قول های صورت گرفته از کارگزاران حکومت پهلوی به خوبی وضعیت توزیع ناعادلانه و عدم توازن های اجتماعی را نشان می دهد؛ در حالیکه نیازهای اولیه مردم همانند بهداشت و آموزش که می توانست زمینه ساز خروج آنان از تله فقر باشد، وانهاده شده اما از طرف دیگر ایجاد جلوه های نمایشی و پرطمطراق در دستور کار شاه قرار میگیرد. لذا منابع اقتصادی به صورت متوازن بین مردم توزیع نمیگردد و سهم مردم از این منابع صرفاً در دیدن زندگی لوکس و اشرافی طبقه مرفه خلاصه میشود و عملا بر شکافهای اجتماعی بین شهر و روستا و بین بالا و پایین شهر می افزاید.
جمع بندی
زوال و فروپاشی یک حکومت زمانی رقم می خورد که نظم های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که وظیفه ارتباط و اتصال کارا و بهینه حاکمیت، مردم و منابع را دارد، دچار تضادهای درونی شده و از رهگذر این امر، زندگی توده مردم را دستخوش بحران های جدی نماید. آنچه از بررسی برخی از مصاحبههای رجال تراز اول حکومت پهلوی نمایان می شود این است که رژیم پهلوی در بعد نظم سیاسی دچار چالش بی اعتمادی و عدم خیرخواهی جمعی، در بعد نظم اجتماعی دچار بحران نابرابری و توزیع ناعادلانه و در بعد نظم اقتصادی مبتلا به بیماری ناکارآمدی بوده است.

نمودار 2 : بحران های درونی موجود در نظم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حکومت پهلوی
این چالشها وقتی در همافزایی و برهم کنش بایکدیگر قرار گرفتند، جامعه را به این جمع بندی رساند که نظم های نهادینه شده موجود نمیتواند سازوکار بسامان و بهینه را برای کشور فراهم سازد و از این رو جامعه ایران به منظور گذر از نظم های موجود و با دورنمای ایجاد ساختار حکمرانی عادلانه، کارا و اعتماد ساز، انقلاب اسلامی را رقم زد.