سه شنبه ٢٦ تير ١٤٠٣_ العربية|English

اخبار > گفتارپژوهی: شاخص های مدیریت راهبردی شهید سلیمانی برای تولید قدرت

 


چاپ خبر Print

گفتارپژوهی: شاخص های مدیریت راهبردی شهید سلیمانی برای تولید قدرت


گفتارپژوهی: شاخص های مدیریت راهبردی شهید سلیمانی برای تولید قدرت

موضوعات مرتبط: بانک اطلاعاتی شهید حاج قاسم سلیمانی

مجموعه گفتارپژوهی های مکتب شهید سلیمانی

فصل دوم:
شاخص های مدیریت راهبردی شهید سلیمانی برای تولید قدرت
از منظر سردار دکتر مبینی دهکردی (بخش اول)

ویراستار علمی: دکتر مهدی مهتدی

تابستان 1399

"دانلود متن کامل فصل دوم از گفتارپژوهی های مکتب شهید سلیمانی (جدید- 3 جلسه)"

مقدمه:

موضوع این نشست شاخص¬های مدیریت راهبردی شهید سلیمانی در تولید قدرت می¬باشد. این موضوع یکی از نیازهای عمیق کشور در شرایط کنونی می باشد. چرا که علی¬رغم پیشرفت¬های قابل توجه در بسیاری از حوزه¬ها، در برخی زمینه¬ها نیز با عقب¬ماندگی¬های قابل تامل در کشور مواجه می¬باشیم. به عنوان نمونه علیرغم توسعه اقتصادی بالا، میزان رشد آن در مقایسه با پیشرفت¬هایی که کشور در حوزه¬های دیگر داشته است از سطح مطلوبی برخوردار نبوده و یک شکاف جدی بین آنها به چشم می¬خورد. در ریشه¬یابی این مسائل، عده¬ای از دولتمردان آن را به تحریم¬ها و فشارهای خارجی مربوط دانسته و گروهی دیگر به رغم آن که تاثیر تحریم¬ها را انکار نمی¬کنند معتقدند با اصلاح طرز تفکر و سبک مدیریت می¬توان بخش زیادی از این مسائل را حل کرد. شهید سلیمانی از جمله افرادی بود که به نقش مدیریت و خودباوری در پیشرفت امور اعتقاد داشت و الگوبرداری از شیوه مدیریت وی می¬تواند حوزه¬هایی مانند اقتصاد و مدیریت کشور را با تحول اساسی مواجه کند.

همچنین بحث حاضر از این جهت نیز حائز اهمیت است که با توجه به جایگاه شهید سلیمانی، پیرامون شخصیت ایشان مقالات مختلفی منتشر شده است که به دلیل عدم شناخت واقعی از ایشان، بین تصویر ارائه شده در این نوشتجات با واقعیت¬های فکری آن شهید بزرگوار، تفاوت¬های قابل ملاحظه¬ای به چشم¬ می¬خورد. مباحثی همچون بحث حاضر می¬توانند با ارائه اطلاعات صحیح، شخصیت و تفکرات ایشان را تبیین کرده و از این جهت اثرگذار باشند.

در تحلیل شیوه مدیریت شهید سلیمانی می¬توان بدون دسته¬بندی به ارائه مباحث کلی و بیان نکات و مصادیق موردی پرداخت. اما به نظر می¬رسد در این شیوه تحلیل حق مطلب به خوبی ادا نشود. لذا برای آن که بحث به خروجی¬های ملموس ختم شود ترجیح داده شد مدیریت و شئون مختلف مدیریت راهبردی دسته¬بندی شده و سبک مدیریت آن شهید بزرگوار از منظر هر یک از این زوایا به صورت جداگانه مورد واکاوی قرار داده شود تا در نهایت بتوان شاخص¬های تفکر، برنامه¬ریزی و مدیریت راهبردی در مکتب شهید سلیمانی را ارائه داد.

البته شاید در نگاه اول تصور شود انطباق دانش مدیریت با تفکرات شهید سلیمانی اقدام صحیحی نباشد چرا که ایشان در دانش مدیریت از تحصیلات آکادمیک برخوردار نبودند. اما واقعیت آن است که در بسیاری از مباحث راهبردی که در جلسات مختلف با ایشان به بحث گذاشته می¬شد مفاهیم مدیریتی مشابه آنچه که محققان این حوزه مطرح می¬کنند از وی شنیده می¬شد؛ چرا که آنها را در میدان عمل و به صورت ملموس و عینی کشف کرده بود. همین موضوع سبب خواهد شد که انطباق بین شاخص¬های تفکر راهبردی با دانش مدیریت کار چندان مشکلی نباشد.



اهمیت بحث در خصوص تفکر راهبردی شهید سلیمانی

با توجه به گستردگی مفاهیم حوزه مدیریت و بویژه مدیریت راهبردی، همانگونه که اشاره شد چارچوب ساماندهی به این بحث بر اساس دسته¬بندی این مفاهیم پیش برده خواهد شد تا یک منظومه منسجم و به هم پیوسته برای عموم علاقمندان ایشان در جامعه فراهم آمده و ضمن مهندسی معنایی شیوه مدیریت ایشان، بتوان بر اساس مبانی و تفکر سردار سلیمانی، یک فرآیند مدیریت راهبردی نظام¬مند و قابل پیاده¬سازی ارائه نمود.

بر اساس موارد فوق، بحث حاضر به تبیین تفکر راهبردی و شاخصه‌های آن در اندیشه حاج قاسم اختصاص دارد. سعی شده است این موضوع بر اساس ترکیب مباحث علمی و عملی ارائه شود. البته باید توجه داشت چارچوب ارائه این مباحث بر مبنای تبیین مناسب تفکرات شهید سلیمانی است نه مرور مباحث نظری؛ بنابر این مرور مفاهیم علمی و عملی در کنار یکدیگر با هدف فهم بهتر تفکرات ایشان می¬باشد تا نشان داده شود ایشان چگونه در میدان عمل، مفاهیم مزبور را پیاده¬سازی کرده و از آن نتیجه مطلوب را کسب نموده¬اند. یکی از ثمرات این بحث نیز نحوه ترجمه آرمان به واقعیت و نشان دادن ارتباط بین این دو ساحت می¬باشد که یکی از حلقه¬های مفقوده در بسیاری از جوامع می¬باشد و عرصه مدیریت کشور نیز از این موضوع استثنا نیست و اتفاقاً به دلیل آرمان¬های بلند انقلاب اسلامی، توجه به این موضوع، از ضروری ترین دغدغـه‌ها و الزامات کشور است.

شاید یکی از دلایل اهمیت گفتگو در خصوص تفکر راهبردی سردار سلیمانی مواجهه با این انگاره اجتماعی در میان نخبگان و آحاد مردم باشد که بسیاری از آنها تصور می¬کنند در جامعه امروزین، آرمان‌گرایی و نگاه آسمانی نمی‌تواند رؤیای واقعیت به خود گرفته و از قابلیت¬های لازم برای پیاده سازی در محیط واقعی بر روی زمین برخوردار نیست.


 
شاخصه های تفکر راهبردی شهید سلیمانی
اینک می¬توان بر اساس مفروضاتی که مرور گردید شاخص¬های تفکر راهبردی سردار سلیمانی را تبیین کرد. اهم این شاخص‌ها به شرح زیر می¬باشند.

شاخص اول: جامعیت شخصیت سردار سلیمانی
اولین شاخص، جامعیت شخصیت سردار سلیمانی است. شاید بسیاری ایشان را به ویژه به دلیل آن که سبقه نظامی بودن ایشان بر سایر صفات برتری داشته است به عنوان یک نابغه نظامی صرف بشناسند. البته در نبوغ نظامی وی هیچ تردیدی نیست و آثار و نشانه¬های آن را می¬توان هم در دوران دفاع مقدس و هم در سایر دوره‌های مسئولیتی ایشان شان مشاهده کرد؛ اما مرور عملکرد ایشان در همین مسئولیت¬ها چه در جنگ تحمیلی، چه در دوران فرماندهی امنیت شرق کشور و چه در سپاه قدس نشان می¬دهد در تمام بخش ها و حوزه هایی که فرماندهی، هدایت و رهبری صحنه¬های نظامی بر عهده شهید سلیمانی بود، ایشان بلااستثنا پیروز میدان بوده است.

حاج قاسم یک شخصیت جامع¬الاطرف بود. بسیاری تصورشان این است که ایشان تنها یک شخصیت نظامی بود در صورتی که حاج‌قاسم نظامی صرف نبود؛ بلکه در مباحث سیاسی و فرهنگی و اجتماعی حتی در مباحث اقتصادی صاحب فکر و نظر بود و پروژه¬های متعددی را نه تنها برای سپاه و نیروی قدس بلکه برای نظام و جمهوری اسلامی در عراق و سایر کشورها ایشان شخصاً مدیریت و هدایت می‌کرد. به عنوان نمونه در سفر معاون اول رئیس جمهور به عراق که با هدف انعقاد چند تفاهم¬نامه انجام شده بود نه طرف ایرانی و نه طرف عراقی آمادگی و زمینه لازم را برای یک بحث قوی و بنیادی در این خصوص نداشتند. وقتی موضوع به شهید سلیمانی اطلاع داده شد ایشان با آن که در دمشق، مشغول هدایت عملیات نبرد با داعش بود بلافاصله عازم عراق شد و شخصاً تنظیم یازده یا دوازده معاهده را  مدیریت کرد و بعد از امضای آنها به سوریه بازگشت. افراد اندکی از این توانمندی¬های شهید سلیمانی مطلع می¬باشند و می¬دانند که جایی که حتی دولتمردان در حوزه دیپلماسی کم می‌آوردند ایشان وارد می¬شد و مسائل مختلفی را حل می¬کرد. چرا که به دلیل جایگاه نظامی و مسئولیت ایشان در سپاه، بیشتر با شخصیت نظامی ایشان آشنایی داریم؛ ولی واقعیت آن است که توانمندی¬های ایشان در جنبه‌های دیگر کمتر از جنبه‌های نظامی نبوده است.

شهید سلیمانی را باید نماینده جمهوری اسلامی در رویارویی با آمریکایی¬ها دانست. آنها به منظور اجرای استراتژی خاورمیانه بزرگ با توان و استعداد ۲۷۰ هزار نفر نظامی وارد منطقه شده و بنا داشتند کشورهای منطقه را بر اساس قومیت، زبان و نژاد  به سرزمین¬های کوچکتر تقسیم کنند. باید یه یاد داشت جمهوری اسلامی ایران از مرز مشترک با شانزده کشور برخوردار است که آمریکا در تمام آنها حضور داشته و پایگاه¬های نظامی ایجاد  کرده است. آمریکا در این سال¬ها در راستای طرح خاورمیانه بزرگ و به بهانه مقابله با تروریست، حتی در مناطقی از آسیای میانه همچون ترکمنستان، قرقیزستان و ازبکستان که در سال¬های گذشته فاقد پایگاه نظامی در آنها بوده پایگاه¬های جدیدی ایجاد کرده است؛ پایگاه نظامی خود را در پاکستان تقویت کرده و در افغانستان نیز به صورت کامل  و گسترده حضور نظامی پیدا کرده است.  ضمن اینکه در کویت، بحرین، قطر، عراق، ترکیه و آذربایجان هم مبادرت به ایجاد پایگاه نظامی نموده است. 

بر اساس چنین شواهد و قرائنی بود که در مقطع تاریخی سال 2000 میلادی و سال¬های بعد از آن بسیاری از حاکمان منطقه و حتی دولتمردان داخلی ایران آمریکا را شکست¬ناپذیر دانسته و به توان مقابله با آنها باور و اعتقادی نداشتند. البته فهم دقیق و عمیق این خط سیر حضور ایالات متحده در منطقه به ویژه اطراف مرزهای ایران از یک سو و برآوردهای اطلاعاتی دقیق صورت گرفته از چگونگی روند تحولات، اهداف و استراتژی آنها از سوی دیگر، حاکی از آن است که مبارزه با تروریسم برای حضور ایالات متحده در منطقه بهانه¬ای بیش نیست و هدف اصلی آنها مقابله با انقلاب اسلامی و نفود منطقه¬ای آن است. تشخیص این موضوع همان چیزی است که حاج قاسم را به شخصیتی بی¬بدیل در میدان عمل و عرصه مدیریت تبدیل کرده است و این فهم دقیق و عمیق نیز نشات¬گرفته از جامع الاطراف بودن شخصیت آن شهید بزرگوار می¬باشد.

یکی از ویژگی¬های ایشان آن بود که قبل از تصمیم¬گیری¬های مهم در موضوعات مختلف همه نظرات و دیدگاه¬های مختلف را اخذ کرده و آنها را جمع¬بندی می¬کرد. قابلیت بالا و قدرت تسلط و اشراف، شهود و نخبگی در این جمع¬بندی¬ها از جمله محاسن آن شخصیت جامع الاطراف بود به نحوی که همه افراد روی آن جمع¬بندی متفق القول بوده و اجماع داشتند و نهایتاً مورد پذیرش عمومی قرار می¬گرفت.

در مجموع نخستین شاخصه تفکر راهبردی حاج قاسم جامع الاطراف بودن ایشان است. ایشان یک شخصیت سیاسی و اجتماعی و امنیتی و اقتصادی بوده و یک نابغه نظامی است. این شخصیت جامع است که می‌تواند در صحنه های پیچیده ای که در سطح منطقه اتفاق می‌افتد تاثیر گذار باشد .

شاخص دوم: ارتباط متوازن میان کلان نگری و جزئی نگری

دومین شاخصه در تفکر راهبردی سردار سلیمانی تلفیق کلان¬نگری و جزء¬نگری ایشان بود. معمولاً افراد در یکی از این دو ویژگی¬ها توانمند می¬باشند. اما ایشان شخصیتی بود که هم مسائل جزئی و هم مسائل کلان را به خوبی تشخیص داده و ارتباط منطقی و موضوعی بین آنها را نیز درک می¬نمود. درک این ارتباط نیز یکی دیگر از ویژگی¬های خاص ایشان بود. عموم افراد نمی¬توانند روندهای کلان را درک کنند و آنهایی هم که این روندها را تشخیص می¬دهند در  درک ارتباط رویدادهای کوچک با این روندها عاجز می¬باشند. می¬توان روندهای کلان را به رودهای جاری و رویدادهای کوچک را به چشم¬هایی تشبیه کرد که از ارتفاعات جاری می¬شوند تا در پایان مسیر خود به این رودخانه¬ها بپیودند. این رودها نیز در نهایت به دریا خواهند پیوست. مدل تفکر سردار سلیمانی در شناخت تحولات از چشمه¬ها آغاز شده و نگرش عمیق او جریان¬های فوق را  تا رودها و دریاها دنبال می¬کرد.

برای تحلیل تحولات عظیمی که توسط شهید سلیمانی در منطقه ایجاد شده است باید با شناختی کامل از رخدادهای مدیریتی ایشان و کشف روابط بین این رخدادها به روندهای حاکم بر آن پی برد، یعنی از مجموع رخدادهای مزبور، روندهای اصلی ایجاد شده و از مجموع این روندها تحولات بنادین شکل می‌گیرد. سردار سلیمانی این ارتباطات را هم با هوشمندی شناسایی و تشخیص داده و هم به شکلی عمیق آنها درک می‌کرد. او فهمی عمیق و کارشناسانه از واقعیتهای موجود در محیط ماموریت خود داشت و بر اساس آن به طراحی عملیات مبادرت می¬کرد؛ عملیات را به اجرا می¬گذارد و از اجرای عملیات بازخورد می¬¬گرفت.

ممکن است مرور تحولات منطقه این تصور را ایجاد کند که هر یک از کشورها درای ویژگی¬های خاصی هستند. به عنوان جنگ با داعش در سوریه و عراق از تفاوتهای بسیاری با هم برخوردار می¬باشند. اما با یک نگاه کلان‏نگر می¬توان متوجه شد که قواعد اصلی در کل منطقه یکسان می¬باشند. یعنی بازیگران برای طرف مقابل ثابت است و اگرچه تاکتیک¬ها متفاوت هستند اما اهداف و استراتژی¬ها ثابت می¬باشند. به عبارت ساده¬تر برای حضور آمریکا در منطقه نمی¬توان بیشتر از چهار یا پنج هدف عمده برشمرد که اولین هدف آنها حفظ امنیت اسرائیل است. هدف آنها از اشغال عراق و افغانستان مبارزه با با القاعده نبود. بلکه به دنبال تامین امنیت اسرائیل بودند. به همین ترتیب آمریکا از اجرای استراتژی خاورمیانه بزرگ نیز به دنبال امنیت رژیم صهیونیستی می¬باشد. چرا که امنیت این رژیم هدف ثابت و یکی از اولویت¬های نخست همه دولت‌های آمریکاست و تفاوت آنها تنها در در تاکتیک‌ها و رویکردهای پیگیری این هدف می¬باشد. همچنین مقابله با انقلاب اسلامی یکی دیگر از اهداف ثابت تمام دولتمردان آمریکا است. تسلط بر شریان‌های اقتصادی و انرژی و ژئوپلیتیک منطقه خاورمیانه نیز یکی دیگر از اهداف ثابت و کلیدی آنهاست که تمام دولتمردان آمریکا از هر دو حزب چپ و راست در طول چند دهه اخیر دنبال کرده¬اند .

مشاهده میدانی این واقعیت¬ها نشان می¬دهد که اگرچه تحولات در مناطق مختلف شکل¬های مختص خود را دارا می¬باشند اما این رویدادها مانند همان رودها و چشمه¬هایی است که اگرچه از نقاط مختلف سرچشمه می¬گیرند لیکن از قواعد، استراتژی¬ها و اهداف ثابتی تبعیت می¬کنند. به همین دلیل باید تحولات منطقه را منظومه¬ای به هم پیوسته دانست. در این صورت دیگر نمی¬توان تفاوتی بین رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه قائل شد. همچنین دیگر بین برخی دولتهای مرتجع و مستبد منطقه با اسرائیل و آمریکا تفاوتی قابل تصور نخواهد بود. اگر با این رویکرد به کاوش تحولات ادامه دهیم نه تنها بین گروه¬های مختلف تکفیری که شعارهای افراطی اسلامگرایی سر داده و همه ما را مشکل می¬دانند نیز تفاوت چندانی وجود ندارد بلکه حتی بین این گروه¬ها با آمریکا و اسرائیل نیز تفاوتی وجود ندارد و می¬توان آنها را به عنوان یک کل واحد تصور کرد. به همین دلیل است که این گروه¬ها آموزش، حمایت مالی، سلاح و لجستیک مورد نیاز خود را را از طریق آمریکا و اسرائیل تامین می کنند و اگرچه تفاوت‏های جزئی بین تاکتیک¬های مختلف این گروه¬ها می¬توان مشاهده کرد ولی در سطح راهبردی و کلان، داعش و سایر گروه‌های تکفیری، هر یک سهمی در استراتژی قدرت هوشمند آمریکا بر عهده داشته و در این پازل بازی می¬کنند.

شایان توجه است که استراتژی قدرت هوشمند جایگزین استراتژی خاورمیانه بزرگ است. این استراتژی در دولت اوباما و در شرایطی مطرح شد که نیروهای آمریکایی در منطقه شکست¬های فراوانی متحمل شده و از انگیزه چندانی برای ادامه جنگیدن برخوردار نبودند. علاوه بر آن، هزینه‌های سنگین نظامی و کسری نیز افکار عمومی مردم منطقه و خود آمریکاییان را نیز نسبت به دخالت نظامی آمریکا حساس کرده بود و به همین دلایل شعار تغییر از سوی اوباما مطرح شد. اما مرور عملکرد وی در اجرای در استراتژی قدرت هوشمند نشان می¬دهد اتفاقی که در عمل افتاد جایگزینی جنگ نیابتی به جای رویکرد سخت و اشتغال مستقیم نظامی بود نه خروج از منطقه. علت انتخاب این استراتژی و استفاده از شرکای منطقه¬ای نیز ضعف ارتش آمریکا و شکست-های پی در پی آن است که انگیزه جنگیدن را از نیروهای نظامی آن گرفته است؛ در این سال¬ها مطابق آمار ارتش این کشور، تعداد خودزنی¬ در میان نظامیان آمریکایی حاضر در عراق حدود 52000 نفر می¬باشد این در حالی است که تعداد نفراتی که در عملیات نظامی در این کشور کشته شده¬اند حدود 10% کمتر و نزدیک به 48000 نفر می¬باشد.

استراتژی قدرت هوشمند در پاسخ به این مشکلات از سوی دولت آمریکا در منطقه به اجرا گذاشته شد و شهید سلیمانی کسی بود که با نگاه همه‌جانبه، کامل و جامع توانست ابعاد مختلف این استراتژی را تشخیص داده و آن را به شکست بکشاند. ایشان هم در طراحی هم در اجرا و هم در پیگیری سر از پا نمی شناخت و باید او را معمار شکست استراتژی¬های آمریکا در منطقه دانست.

حقیقت آن است که هیچ کس در روزهای اول حضور منطقه در آمریکا از سال ۲۰۰۰ باور نمی¬کرد که بتوان آمریکا را شکست داد. اما شهید سلیمانی توانست خط بطلانی بر تصویر شکست¬ناپذیری آمریکا ترسیم کرده و آنها را در منطقه با شکستی بزرگ مواجه کند. به همین دلیل بود که ترامپ در مناظرات انتخابی سال 2016 میلادی آمریکا خطاب به رقیب خود خانم کلینتون گفت «ما ۶ تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه کردیم و چیزی به دست نیاوردیم!» البته الان خود ترامپ هم در همین منجلاب افتاده است.

وقتی نگاه می‌کنید می‌بینید که سردار سلیمانی برای تولید قدرت مقابل آمریکایی¬ها، با فکر و اندیشه و نگاه جامع و کامل و همه جانبه به سمت دشمن رفته و دشمن را در تحقق استراتژی¬هایش  به شکست کشانده و  در نهایت راهبرد خود را به او تحمیل کرد. حال آیا ما نمی‌توانیم این نگاه را در دیگر مسائل داخلی خصوصاً در بحث اقتصاد مقاومتی پیاده کنیم؟ حتماً می‌توانیم.

در حوزه مباحث فرهنگی نیز کلان¬نگری ایشان مشهود است. نظرات ایشان در این حوزه انشاءالله به زودی منتشر شده و با مرور آنها می¬توان به عمق نگاه وی در مسائل فرهنگی و اجتماعی، برخورد با مردم، برخورد با نسل جوان، مساله حجاب و سایر مباحث و موضوعات فرهنگی پی برد که چگونه در بسیاری  از این مسائل، دقیق¬ترین و بهترین نظرات را ارائه داده¬اند.

شاید یکی از زیباترین نظرات ایشان را بتوان در سخنرانی آن شهید بزرگوار در کنگره ائمه جمعه و جماعت مشاهده کرد؛ تعابیر ایشان در خصوص جایگاه مسجد، مقایسه مساجد مختلف، مسجدالاقصا، مسجد کوفه و مکه بسیار زیبا، ظریف، لطیف، عمیق و متفاوت از  نگاهی است که عموم ما به این مسائل داریم.

شاخص سوم: تمرکز بر اهداف
 شاخص دیگری که در تفکر راهبردی سردار سلیمانی می¬توان مشاهده کرد تمرکز بر اهداف می¬باشد. شهید سلیمانی قبل از ورود به هر مسأله¬ای، مبتنی بر یک نگاه آینده‌نگر، اهداف خود را در مواجهه با آن مساله در سه سطح هدف کلان، هدف میانی و هدف عملیاتی مشخص می‌کرد. اهداف میانی در تطابق با اهداف کلان و اهداف عملیاتی در تطابق با هدف میانی طراحی می¬شدند. اما در مرحله بعد و در فرآیند طراحی تفصیلی، ایشان بر اجرای اهداف عملیاتی متمرکز می¬شد. این تمرکز بر هدف عملیاتی مبنای تصمیم‌گیری ایشان بود و در مرحله بعد نیز همین تصمیمات اجرا شده و کار جلو برده می¬شد.

برای مثال هدف عملیاتی سردار سلیمانی این بود که نفوذ آمریکا در عراق نباید افزایش یابد. چرا که این موضوع امنیت ملی جمهوری اسلامی و کل منطقه را به مخاطره خواهد انداخت. شناخت و ایجاد این هدف عملیاتی بر اساس شهود، نخبگی ذاتی و تجارب بالایی ایشان بود.

لازمه هدفگذاری مناسب که بتواند مبنای تمرکز قرار گیرد در درجه اول محیط شناسی دقیق می¬باشد که این موضوع نیز یکی از ویژگی¬های ارزنده شهید سلیمانی بود. ایشان در هر عرصه¬ای که حضور داشت به خوبی از فرصت¬ها و تهدیداتی که پیش روی خود داشت مطلع بود و نقاط ضعف و قوت مجموعه خودی و جبهه دشمن را می¬شناخت. تضارب این عوامل بازدارنده و پیش برنده در نهایت، به شکل¬گیری چالش¬های راهبردی منجر می¬شد هر یک از این چالش¬ها وزن¬دهی شده و برای مواجهه با چالش¬های مهمتر طرح اقدام تدوین می-شد؛ هر یک از این چالش¬های باید به گونه¬ای مدیریت می¬شد که عوامل پیش برنده بر آسیب¬ها غلبه کرده و مزیت¬ها بر ضعف¬ها رجحان پیدا کنند. چرا که در غیر این صورت معادله برعکس شده و با عمق پیدا کردن آسیب¬ها، مزیت¬ها و فرصت نیز از دست خواهند رفت.

سردار سلیمانی در هر موقعیتی به دنبال آن بود بود که چالش¬های راهبردی بر اساس محیط¬شناسی دقیق مشخص کرده و نقطه تمرکز خود را مشخص کند. به همین ترتیب ایشان توانست بسیاری از تهدیدها را مدیریت کرده و حتی آنها را به فرصت نیز تبدیل کند. اشغال نظامی عراق و افغانستان توسط آمریکا و طرح-هایی همچون خاورمیانه جدید و خاور میانه بزرگ را می¬توان به عنوان نمونه¬هایی از همین موضوع برشمرد که در ابتدا به  عنوان تهدیدات امنیتی همه جانبه¬ای برای کشور برشمرده می¬شدند. اما اکنون می¬توان آنها را فرصت¬هایی راهبردی برای عمق¬بخشی خارجی جمهوری اسلامی به حساب آورد.

نحوه مدیریت تک تک این رخدادها و مواجهه با تهدیدات مزبور از توانمندی¬های شهید سلیمانی بود. همین نگاه راهبردی، با مدیریت مناسب، کشور عراق را که  خاستگاه اصلی آمریکا در منطقه بود و می¬توانست بستر مناسبی برای حمله نظامی آمریکا به عراق محسوب شود به فرصتی برای جمهوری اسلامی و دولت آن را به دولتی همسو با جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. این مسائل قطعاً باب میل و اراده آمریکایی¬ها نیست؛ بلکه نتیجه اراده جبهه انقلاب اسلامی است. کما آن که رهبر انقلاب معتقدند طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا به خاورمیانه اسلامی تبدیل شده است. این موفقیت¬ها نشات¬گرفته از تمرکز بر اهداف است؛ در این فرآیند با شناسایی وضعیت موجود، هدفگذاری مناسبی از موقعیت مطلوب انجام می¬شود؛ برای دستیابی به آن اهداف لایه بعد طراحی می¬شوند؛ مجدداً نقاط قوت، ضعف، فرصت و تهدید برای تحقق اهداف مزبور تحلیل می¬شوند؛ اشکالات شناسایی می¬شوند؛ راهکارهای برون¬رفت از تهدیدها مشخص می¬شوند؛ عوامل پیش‌برنده تقویت فرصت¬ها تجزیه و تحلیل می¬شوند؛ سناریوهای مختلف مورد ارزیابی قرار گرفته و به طور مرتب و مستمر رصد و پایش می¬شوند؛ بر مبنای آنها تصویرسازی شده و در نهایت تصمیم¬گیری شده و به اجرا درمی¬آید. در نتیجه چنین رویکردی است که در عراق به رغم بالا بودن سطح تنش، هیچ برخورد نظامی بین ما و آمریکایی¬ها شکل نگرفت. در واقع شهید سلیمانی با نگرش کلان¬نگر خود به جای عملیات نظامی مجموعه¬ای از اقدامات مختلف سیاسی، امنیتی، اقتصادی، اجتماعی-مردمی و عملیات روانی پی¬ریزی کرد که در نتیجه آن شکست آمریکایی‌ها در منطقه در فرآیندی تدریجی رقم خورد. تغییر از باور به شکست¬ناپذیری آمریکا به شرایطی که یک خبرنگار عراقی هم به خود جرات دهد به سمت رئیس جمهور آمریکا کفش پرتاب کند نتیجه چنین فرآیندی است.

در جمع¬بندی این بحث می¬توان گفت که در تفکر راهبردی شهید سلیمانی، تمرکز بر اهداف یک عنصر کلیدی است، این اهداف باید مرتباً کنترل شده و طراحی‌های مختلف برای حرکت به سمت اهداف مزبور و تحقق آنها باشد؛ همچنین اشکالات و آسیب¬های پیش رو نیز باید رصد  و ارزیابی شوند.
به نظر می¬رسد در مقابل این نوع طرز تفکر، برخی مدیران کشور راهکار دیگری در پیش گرفته¬اند و چندان ضرورتی در خصوص تمرکز بر اهداف مورد انتظار حس نمی¬کنند. نتیجه آن بیان حرف¬های تکراری و در جا زدن است. چرا که مدیران در یک واکنش منفعلانه صرفاً به دنبال شناسایی مشکلات هستند. بعد از شناسایی مشکل نیز تا بخواهند آن را برطرف کنند بر اثر تغییرات محیطی گسترده و سرعت فزآینده رشد علم و تغییرات فناوری چندین مشکل و مسئله دیگر در مسیر حل همان مساله پیدا شده و سازمان¬ها معمولاً در حال درجا زدن می¬باشند. این در حالی است که یکی از شاخص‌های مدیریت و تفکر سردارسلیمانی، اتخاذ رویکرد غیر منفعلانه و به دست گرفتن ابتکار عمل می¬باشد.

شاخص چهارم: استقبال از تغییر

اقدام پیش دستانه بدین معناست که قبل از آن که تغییرات بر روی ما اثر بگذارند آنها را شناسایی و مدیریت کرده و حتی بعضی از تغییرات محیطی را در کنترل خود بگیریم؛ بر این مبنای یکی از شاخص¬های تفکر شهید سلیمانی را باید استقبال از تحولات و مدیریت تغییرات همزمان دانست. این موضوع به معنای رصد و شناسایی تغییراتی است که در محیط ایجاد خواهند شد. همچنین در این سبک مدیریت باید نرخ تغییرات را نیز برآورد نموده و تأثیر آن را بر روند تحولات ارزیابی نمود. با چنین ارزیابی¬هایی است که می¬توان از تحولات استقبال کرد. در غیر این صورت ناگزیر به فرار از تغییرات یا تسلیم شدن در برابر آنها خواهیم بود. کما آن که برخی از مدیران کشور در مواجهه با تحریم¬ها چنین شیوه¬هایی را از خود نشان داده¬اند. به همین دلیل اگرچه در سخت¬ترین و پیچیده¬ترین مسائل به ویژه در حوزه¬های نظامی و فناوری موفق می¬باشیم اما در مسائل ساده-ای که به راحتی قابل حل هستند با ناکامی و ناکارآمدی مواجه می¬باشیم. این موضوع در درجه اول از نوع تفکر مدیران و نوع نگاه آنها در مواجهه با مسائل مختلف کشور و فرآیند صورت¬بندی مساله و تصمیم¬گیری برای حل آن، متاثر می¬باشد. اگر مدیری در مواجهه با یک مساله از ابتدا آن را غیر قابل حل دانسته و و صورت مسئله را پاک کند نتیجه معلوم است. در مقابل اگر به سمت آن برود که با خود بگوید کار نشد ندارد و خواستند توانستن است  نتیجه آن نیز متفاوت و از قبل معلوم است.

شهید عراقی تعریف می¬کرد که در سال 41 یا 42 خدمت امام رسیدیم که شاه از حمایت ارتش، ساواک، آمریکا و اسرائیل برخوردار است و نمی¬توان آن را ساقط کرد. امام جواب دادند که خواستن توانستن است. موضوعی که امام در آن سال مطرح کردند نتایج آن در سال 57 آشکار شد و تا آن زمان کسی باور نمی¬کرد که بتوان شاه را ساقط کرد. جالب آن که حتی تا شش ماه قبل از انقلاب اسلامی، آمریکایی‌ها ایران را جزیره ثبات در منطقه معرفی می‌کردند. ولی چه شد که یک قدرت منطقه‌ای بزرگ که ارتش آن عامل ثبات در منطقه است و آمریکایی‌ها هر استراتژی که در منطقه می خواستند پیاده کنند و هر جنبش و هر نهضتی را که می¬خواستند سرکوب کنند از طریق این کشور و ارتش آن بوده است از ۱۷ شهریور تا ۲۲ بهمن و در ظرف کمتر از شش ماه ساقط می¬شود.

شاخص پنجم: بصیرت و فهم عمیق

موضوع دیگری که در ادامه این بحث می¬توان به عنوان یکی از شاخص¬های تفکر راهبردی شهید سلیمانی بر آن تاکید کرد بصیرت و فهم عمیق و دشمن¬شناسی است. خیلی از افراد درباره ایشان نظرات خاصی داشته و تفکر سیاسی او را چیز دیگری می‌دانستند و چیز دیگری معرفی می‌کردند. اما کسانی که از نزدیک با ایشان تعامل  داشتند می¬دیدند که عمیق¬ترین و قوی¬ترین تحلیل¬ها متعلق به آن حاج‌قاسم بود؛ حدس¬هایی که می¬زد درست بود و تشخیص‌هایش نیز بسیار دقیق بود. بخشی از این فهم عمیق متاثر از خصیه¬های ذاتی ایشان بود و بخشی از آن هم در اثر حضور در محیط¬های مختلف، مطالعه، کسب تجربه و افزایش بینش و دانش به دست آمده بود.

به عنوان نمونه تحلیل تحولات مصر یکی از مسائل دشوار و مبهم بود. اما ایشان در همان روزهای اول شکل¬گیری امواج بیداری اسلامی در مصر فهم و درک خود را در رابطه با اخوان¬المسلمین مطرح کرد و دقیقاً مشابه همان چیزی که ایشان پیش¬بینی کرده بود در این کشور اتفاق افتاد. در جنگ ۳۳ روزه لبنان نیز ایشان به بیروت سفر کرد وقتی در روز ششم یا هفتم جنگ برای انتقال پیام شفاهی حضرت آقا به تهران بازگشته بود در جلسه¬ای که با تعدادی از مسئولان سپاه قدس داشت وقتی نظر ایشان درباره این جنگ پرسیده شد با آن که هنوز روزهای اول جنگ بود ایشان دقیق‌ترین نظریه را در خصوص آن ارائه دادند؛ خلاصه حرف آن شهید بزرگوار این بود که اسرائیل نمی‌تواند در این جنگ کاری از پیش برده و حتماً شکست می¬خورد چرا که برآورد دقیقی از توانمندی¬های حرب¬الله ندارد و حزب‌الله کارهایی کرده که این رژیم از آن¬ها بی خبر است. به همین دلیل دچار یک غافلگیری راهبردی خواهد شد. صحبتهای ایشان مربوط به روز ششم جنگ است. این در حالی است که روزهای اول جنگ، رژیم صهیونیستی حرف از نابودی حزب¬الله می¬زد. اما روزهای آخر همین تحلیل شهید سلیمانی محقق شد و اسرائیل صرفاً خواستار بازپس¬گیری سربازان اسیر خود شد. آنها خودشان به ناتوانی خود در این جنگ اعتراف کردند  و جالب آن که حز¬بالله نیز این دو اسیر را به راحتی آزاد نکرد و آنها را با 1200 اسیر فلسطینی و لبنانی معاوضه کرد.

به عنوان نمونه¬ای دیگر بعد از حملات یازده سپتامبر، ایشان پیش¬بینی کرد که آمریکا به افغانستان حمله کرده و در این حمله طالبان ساقط خواهد شد. ایشان از همان زمان معتقد بود با سقوط طالبان اوضاع افغانستان به سمت و سوی دیگری خواهد رفت و جمهوری اسلامی باید با حضور در منطقه از این فرصت استفاده کرده و اجازه ندهد افغانستان به دست آمریکا بیفتد. دقیقاً همین اتفاق در افغانستان افتاد و وقتی آمریکایی¬ها وارد این شدند ورود گروه‌های جهادی به کابل را ممنوع کردند. اما با فشار سردار سلیمانی گروه¬های جهادی وارد کابل شده و با تصرف آن نگذاشتند این شهر به دست آمریکایی¬ها بیفتد.

از این¬گونه موارد مصادیق بی¬شمار دیگری را می¬توان ذکر کرد که حدس¬ها و پیش¬بینی¬های ایشان به وقوع پیوسته است و قطعاً این امر برگرفته از بصیرت بالا، شناخت دقیق نسبت به مسائل، مطالعه و بررسی عمیق واقعیت¬ها و تحلیل ارتباط منطقی بین رخدادها توسط آن شهید بزرگوار بود که او را به یک درک عمیق از همه تحولات می¬رساند. کسانی که از این توانمندی¬ها بی¬بهره باشند وقتی بخواهند این¬گونه حوادث را تحلیل کنند ممکن است با خطای راهبردی شدیدی مواجه شوند. اما سردار سلیمانی با به هم وصل کردن رویدادها روندهای حاکم بر آن را کشف می¬کرد و کشف روندها به وی قدرت پیش¬بینی اتفاقات را می¬داد.



شاخص ششم: آینده نگری

یکی دیگر از ویژگی¬های شهید سلیمانی آینده‌نگری با کسب تجربه از گذشته و بهره¬گیری از فرصت¬های آینده و تلفیق این دو با هم بود. واقعیت آن است که ایشان در تلفیق گذشته، حال  و آینده، شخصیتی هنرمند بودند. برای آن که بتوانیم تحولات را به خوبی مدیریت کنیم باید از گذشته عبرت گرفته و بر اساس آن بر آینده تمرکز کرده و این خط سیر را به یک روند شفاف تبدیل کرده تا بتواننیم بر آن اثرگذار باشیم. شهید سلیمانی در این زمینه بسیار توانمند بود. 

ایشان با درک عمیق از روند تحولات گذشته و حال به راحتی می¬توانست آینده را تشخیص دهد. در طول سال¬های ۱۹۴۸ تا ۲۰۰۰ چهار جنگ بین فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها و سه جنگ (جنگ های ۵۸ و ۶۷ و ۷۳ که معروف به جنگ ۶ روزه است) بین عراق و اسرائیل شکل گرفت است. در این هفت جنگ، عراق و فلسطینی¬ها، بدون استثنا شکست خوردند و رژیک صهیونیستی در همه آنها پیروز شد. خوب است بدانید همین پیروزی¬ها منجر به شکل¬گیری گروهی در اسرائیل شد که بر اساس عقاید صهیون بر این باور می¬باشند که آنها نژاد برتر مورد عنایت خدا بوده و شکست¬ناپذیر هستند. در نقطه مقابل نیز روح یاس و ناامیدی و حقارت و تحقیر و از دست دادن حیثیت و شرف  در میان عراقی¬ها شکل گرفت.  چرا که هرکاری توانستیند کردند اما در نهایت شکست خوردند. ولی از سال ۲۰۰۰ به بعد اسرائیل متحمل شکست¬های متعددی شده است. این رژیم در سال 2001 تحت فشار سیاسی و امنیتی از لبنان خارج شد؛ همچنین در سال ۲۰۰۶ در جنگ ۳۳ روزه از لبنان شکست خورد و اندکی بعد در سال 2008 در جنگ ۲۰ روزه از فلسطینیان شکست خورد و اولین پیروزی فلسطینی¬ها در جنگ با اسرائیل رقم می¬خورد.

برای مقایسه این دو شرایط باید به یاد داشت در سال 1967 عراق آن زمان حدود صد میلیون نفر جمعیت داشت. در آن سال 22 کشور و چهارده میلیون ارتش سازمان¬یافته از کشورهای مختلف مانند مصر، سوریه، عربستان و یمن که ارتش‏های خیلی خوبی هستند به رهبری جمال عبدالناصر به جنگ با اسرائیل برخاستند. اما در جنگ ۳۳ روزه هیچ نشانی از صد میلیون عرب و ۲۲ کشور عربی نیست. حتی همه لبنان پای کار این جنگ نیست و تنها بخشی از لبنان و جنبشی به نام حزب الله لبنان است که استعداد آن چقدر ۳۰ تا ۴۰ هزار نفر است. در نقطه مقابل نیز ارتش اسرائیل در جنگ 1967 هنوز چندان شکل نگرفته بود اما در زمان جنگ 33 روزه سومین یا چهارمین ارتش دنیا به حساب می¬آمد. با این حال، معادله معکوس شده و بگروهی که در ظاهر ضعیفتر است به پیروزی می¬رسد غالب می‌شود و آن قسمتی که قوی است شکست می‌خورد. چرا معادله معکوس می¬شود و این دفعه به نفع اینها بر می‌گردد؟ یکی از مهمترین دلایل بروز این مساله، نگاه آینده‌نگر سردار سلیمانی است. ایشان جنگ ۳۳ روزه، جنگ ۲۲ روزه و جنگ¬های دیگری را پیش¬بینی کرده بود و از قبل برای آن¬ها عملیات لازم را طراحی نموده بود. او از قبل برای این جنگ¬ها استراتژی مشخصی داشت. در جنگ ۳۳ روزه در مقابل قوای رژیم صهیونیستی که در زمین، دریا، هوا، اطلاعاتی و فناوری غلبه با او بود استراتژی توازن وحشت را طراحی کرده بود و بر اساس آن حزب الله را هم آماده و مهیا جنگ کرده بود. جالب است که در طول جنگ ۳۳ روزه تمام نیسان‏ها و وانت¬هایی که از سمت مرز سوریه به سمت بیروت می¬رفتند بلا استثنا توسط شکاری¬های اسرائیل با سیستم¬های پیشرفته هدف قرار می¬گرفته و آنها را منهدم می¬کردند.

چون تصور آنها این بود که در بار این خودروها موشک‌های حزب‌الله جاسازی شده است. در طول این جنگ آنها اجازه ندادند حتی یک گلوله به سمت بیروت و جنوب لبنان حرکت کند. چه اتفاقی افتاده بود و آینده چگونه پیش بینی شده بود که بدون اینکه در این ۳۳ روز حزب‌الله بدون آن که حتی در حد یک گلوله حمایت و پشتیبانی شود توانست در جنگ مقاومت کند؟ در روز سی و یکم این جنگ، سید حسن نصرالله در مصاحبه خود اعلام کرد که ما توانمندی حمله به تلاویو را داریم و موشک‌های ما تا حیفا و عمق ۱۰۰ کیلومتری را هم می‌تواند هدفگیری کند. این جملات، در دشمن بازدارندگی ایجاد کرد؛ چون باور اسرائیلی‌ها این است که هر چه ایشان می¬گوید صادق است و دروغ نمی¬گوید. نتیجه آن شد که دشمنان دستهایشان را بالا برده و تسلیم شدند. خوب است بدانید اگر این جنگ تا یک سال هم به طول می¬انجامید حزب‌الله لبنان از توانمندی و قابلیت مقابله با آن در حوزه¬های مختلف تصمیم¬گیری و پشتیبانی فنی و لجستیکی رزم برخوردار بود. چنین نگاه آینده‌نگارانه¬ای با تحلیل مناسب وضعیت گذشته و حال و ارزیابی محیطی خوب و مناسب حاصل می¬شود.


شاخص هفتم: شناخت مقتضیات زمان و مکان
شاخص بعدی تفکر راهبردی شهید سلیمانی، شناخت مقتضیات زمان و مکان است. تکلیف¬مداری ایشان بر اساس همین رویکرد شکل می¬گرفت. به عنوان مثال ارتش اسرائیل به لحاظ تجهیزات جزو چند ارتش برتر دنیاست. تانک¬های مرکاوا یکی از پیشرفته¬ترین تانک¬¬های زرهی در جهان محسوب می¬شود و تا قبل از جنگ 33 روزه تقاضای زیادی برای خرید آن در سراسر جهان وجود داشت. اما در جریان این جنگ، حزب¬الله با حمایت سپاه توانست با ترکیب چند فناوری و دو نوع موشک، قدرت تخریب این تانک را پیدا کند. طبیعتاً این کار بدون طراحی و با استفاده از تجهیزات عادی از قبیل آرپی¬جی امکان¬پذیر نبود و نیاز به یک کار ترکیبی و پیچیده داشت. این کار صورت گرفت و آموزش¬های لازم در این خصوص، داده شد. این آموزش¬ها هم به سمتی رفت که در میدان نبرد به کار گرفته شد. به¬گونه¬ای که حداکثر عمق نفوذ رژیم صهیونیستی به یک یا دو کیلومتر رسید و در هر نقطه¬ای که وارد شد تانک¬هایش مهندم گردیدند. این نکته به خوبی در خاطرات سربازان و افسران ارتش اسرائیل منعکس شده و مطالعه آنها می¬تواند ایمان ما را به اسلام و اهل بیت و خدا قوی¬تر کند. چیزهایی که دشمن در وصف توان جبهه خودی می‌گوید نمی‌توان مبالغه¬آمیز و نادرست دانست و به همین دلیل شیرین است و بر ایمان و اعتقاد ما می‌افزاید .

این مساله به معنای تکلیف گرایی است. اما در کنار تکلیف¬گرایی و اینکه معتقدیم ما مامور به انجام تکلیف باید بطور همزمان شناخت مقتضیات زمان و مکان را نیز مورد توجه قرار داد. شناخت این مقتضیات، بحث مهمی است و این دو موضوع لازم و ملزوم یکدیگر هستند اگر تکلیف¬گرایی و شناخت مقتضیات با هم عجین شوند آنگاه می‌توان تکلیف را نیز به خوبی انجام داده و نتیجه خوبی گرفت. این اتفاق در دوره مسئولیت شهید سلیمانی افتاد و در عموم حوادث مهمی که در دوران فرماندهی ایشان در نیروی قدس اتفاق افتاد (که نزدیک به بیست حادثه می¬باشند) در همه آنها بدون استثنا پیروز میدان جمهوری اسلامی ایران بود. اتفاقی که حتی در صدر  اسلام و زمان پیامبر نیز بی¬سابقه است و مسلمانان در جنگ احد شکست خوردند و اگر سپاه قدس نیز در دوره مسئولیت ایشان در بعضی از رخدادها با موفقی مواجه نمی¬شود جای مذمت نبود. اما ایشان در تمام این رخدادها اعم از سقوط طالبان، جنگ عراق، یمن، سوریه، فلسطین، جنگ ۳۳ روزه و انواع رخدادهایی که در  موج سوم بیداری اسلامی اتفاق افتاد پیروز میدان بود. تحلیل چرایی عدم شکست موضوع پیچیده¬ای است و علل و عوامل زیادی در آن نقش داشته¬اند.

اما یکی از آنها تکلیف¬شناسی، شناخت همزمان مقتضیات زمان و مکان و درک و فهم و تشخیص درست  از تکلیف و فهم آن است که بر اساس این تکلیف چه باید کرد. تکلیف-گرایی بدون توجه به این ابعاد، مشابه قیام توابین است. آنها می¬گفتند ما امام حسین را یاری نکردیم و الان باید برویم و او را یاری کنیم. آنها با این توجیهات بدون اینکه نتیجه¬ای به دست آورند دو هزار نفر را به کشتن دادند. اگر سلیمان صرد خزایی این کار را در قیام امام حسین انجام داده بود نتیجه چیز دیگری بود. نمی¬توان این دو تکلیف¬گرایی را با هم برابر دانست چرا که بدون توجه به مقتضیات زمان و مکان، بدون تشخیص دقیق و به موقع و صحیح فرصت¬ها و استفاده از آن و بدون مدیریت مناسب تهدیدها انجام شده است. آنچه امروز در مدیریت راهبردی به نام محیط¬شناسی و ارزیابی دقیق از محیط و روند و تحولات آن شناخته می¬شود اگر مورد توجه قرار گیرد تکلیف¬گرایی با نتیجه مطلوب توام خواهد شد.


***

جلسه دوم

 


شاخص هشتم: پیش روندگی و پیش برنگی

شاخص و ویژگی دیگری که می¬توانیم در خصوص تفکر راهبردی ایشان مطرح کنیم پیش¬رونده و پیش برنده بودن ایشان است. این تعبیر را مقام معظم رهبری در خصوص سپاه هم به کار برد¬ه¬اند و در شهید سلیمانی به خوبی قابل مشاهده بود. برای درک این مفاهیم باید به یاد داشت پیش¬برندگی به مباحثی اشاره دارد که ما در محیط بیرونی و پیرامونی خود با آن سر و کار داریم؛ در نقطه مقابل پیش¬روندگی مربوط به محیط درونی می¬شود. این محیط درونی را می¬توان به محیط درونی فردی و سازمانی تقسیم کرد. آنچه که مربوط به محیط داخلی است پیش روندگی و آنچه که مربوط به محیط خارجی است پیش¬برندگی است. این مفاهیم به معنای اثرگذاری از محیط داخل بر محیط بیرون نیز می¬باشند. به عبارت دیگر، با توجه به این مفاهیم، تراز، تعادل و توازن مطلوبی بین محیط داخل با محیط بیرون به منظور عمق بخشی از محیط داخلی به محیط بیرونی ایجاد می¬شود.

سردار سلیمانی، فرمانده سپاه قدس بود که از لحاظ کمیت نیروی انسانی و همچین امکانات لجستیکی، کمتر از 5% سپاه در آن حضور دارند. اما با نگاه به همین دو عنصر، سپاه قدس به یک مجموعه چابک و چالاک تبدیل شد. اساس دستییابی به این توانمندی هم انسان¬محوری است و تکیه بر نیروی انسانی به جای توجه بیش از اندازه به تجهیزات است. شاید در نگاه اول بتوان به جای ظرفیت نیروی انسانی از ربات، موشک و امثال آن استفاده کرد. اما سردار سلیمانی با بهره¬گیری از همین نیروی انسانی و سیاست¬گذاری و طراحی خوب و مناسب توانست نیروی قدس را از لحاظ پیش¬برندگی و پیش¬روندگی به وضعیت مطلوبی برساند و بی¬مناسبت نیست اگر بخواهیم حاج قاسم را معمار گسترش و عمق¬بخشی انقلاب اسلامی در محیط پیرامونی بدانیم. زیا ایشان از هیچ، از هیچ خیلی چیزها تولید کرد.

حزب¬الله لبنان یکی از این نمونه¬هاست. در سال ۷۶ وقتی ایشان فرمانده نیروی قدس شد حزب¬الله یک گروه مقاومت در لبنان بود که در هیچ یکی از حوزه¬های سیاسی، نظامی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی توان چندانی نداشت. البته حزب¬الله گروهی شکل گرفته بود که اعلام موجودیت کرده و حرف برای گفتن داشت و تعدادی عملیات استشهادی نیز انجام داده بود. اما واقعیت آن است که حزب¬الله در زمان مسئولیت شهید سلیمانی، به تدریج به یک گروه مقاومت توانمند و اثرگذار در سطح لبنان و منطقه تبدیل شد؛ تا جایی که اکنون این گروه می¬توان معادلات منطقه را تغییر داده و با تغییر قواعد، تمام استراتژی¬های دشمن در منطقه را به شکست بکشاند. این موضوع خود بحث مبسوطی است که چگونه حزب‌الله به یک قدرت بلامنازع و اثرگذار در سطح منطقه تبدیل شده و در کل منطقه نقش¬آفرینی می¬کند. اما قدر متیقن آن است که کسب این توانمندی برگرفته از یک نگاه و تفکر راهبردی است که در این نگاه، تفکر راهبردی آنچه که پیشرونده و مربوط به محیط داخل بود شد به پیش¬برندگی تبدیل شده و از محیط داخل به محیط بیرون رفت .

واقعیت آن است که در تعامل شهید سلیمانی با حزب¬الله، تمام آموزه¬های دفاع مقدس، دوره¬های بصیرتی، تاکتیک¬های جنگی و سبک های ما در دفاع مقدس به این گروه منتقل شد و تقریباً تمامی سبک¬های نظامی مدیریتی حزب الله لبنان الهام گرفته از دفاع مقدس است. با انتقال این معلومات و همچنین مباحث معنوی، حزب¬الله توانست آن اثرات بی¬بدیل و بی نظیر را از خود بر جای بگذارد.

انصارالله یمن نیز نمونه دیگری  از همین حرکت می¬باشد. انصارالله چه بود و به چه چیزی تبدیل شد و ما چگونه توانستیم این انتقال و پیش¬برندگی را انجام دهیم؟ خوب است بدانید توان و استعداد انصارالله ده‌ها برابر از حزب‌الله بیشتر است. چه میشود که یک گروه کوچک یک تنه در مقابل بیش از هفتاد کشور جنگیده و در محاصره کامل و شدید و در شرایطی که حتی غذا و دارو به دست آنها نمی¬رسد در برابر این کشورها مقاومت می¬کند؟

فرآیندی که این توانمندی¬های را از محیط کوچک سپاه قدس به محیط خارجی انتقال داده و برای آنها الهام‌بخش می‌شود یک نوع پیش¬روندگی ایجاد می¬کند که می¬توان آن را عمق¬بخشی انقلاب اسلامی، الهام بخشی انقلاب اسلامی، یا قدرت¬سازی انقلاب اسلامی نام نهاد. این پدیده را هرچه که بنامیم یک معنا و مفهوم بیشتر ندارد و آن اینکه این ویژگی پیش¬روندگی در توسعه محیط بیرونی اثرگذاری کرده و این محیط را متحول می‌کند.

در عراق نیز گروه های مقاومت کوچکی حضور داشتند که استعداد نظامی آنها بسیار کم بود. اما در واکنش به شرایطی که آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها در این منطقه به وجود آوردند این گروه¬های کوچک مبتنی بر همان نگاه پیش¬برندگی و از دل حوادث به یک سازمان بزرگ و اثرگذار تبدیل شدند. حشد¬الشعبی امروز تمام استراتژی¬ها و اهداف دشمن در منطقه و خصوصاً در عراق را به شکست کشانده است و امروز ضامن ثبات و اقتدار و امنیت نظام سیاسی و مردم عراق است.

زمانی که نیروهای داعش به عراق حمله کردند تا چند کیلومتری بغداد جلو آمدند. این نیروها پنج استان عراق را تصرف کرده بودند و ارتش عراق کمتر از ده دقیقه در برابر آنها مقاومت کرده و از هم پاشید و هیچ نیروی دیگری هم برای مقابله با آنها حضور نداشت. به تعبیر خود سردار سلیمانی «صدای بریدن نای از ۷۰ کیلومتر آن طرف تر به گوش مردم می¬رسید.» این وضعیت رعشه بر اندام مردم انداخته بود و بسیاری از آنها قبل از ورود گروه‌های تکفیری به شهرها و روستاهایشان، بار خود را بسته و برای حفظ جان و ناموس خود در برابر داعش شهرهایشان را ترک می¬کردند. در این شرایط ناگهان فتوایی از سوی مرجعیت عراق صادر شده و این فتوا به یک طرح عملیاتی تبدیل می‌شود. در این طرح عملیاتی در یک دوره تقریباً دو تا سه ساله بیش از سیصد هزار نفر از نیروهای داوطلب عراقی جذب شده و بعد از آموزش در یک سری از سازمان¬های رزمی تحت عنوان حشدالشعبی سازماندهی شدند. تمام استعداد عراق شامل مراکز آموزشی و پادگان ها در اختیار آموزش این افراد قرار گرفت.

جمهوری اسلامی نیز بخشی از استعدادهای خود را در خدمت این امر به کار گرفت و در چند استان مرزی این و آموزش¬ها گسترش پیدا کرد. در هر دوره سه ماهه حداکثر می¬توان پانزده تا بیست هزار نفر را آموزش داد و آموزش جمعیت داوطلب مزبور حدود دو سال به طول انجامید. اما در نهایت روند تحولات عراق تغییر کرده و با استفاده از ظرفیت همین افراد، حاج قاسم توانست بطور همزمان با نیروهای داعش مقابله کند؛ خط طولی بکشد؛ دست به پدآفند بزند. آموزش¬های خود را توسعه دهد؛ نیروی جدید جذب می‌کند و همزمان با آن هم در یک دوره مشخص سازماندهی کند تا به تدریج و آرام آرام نیروهای حشد الشعبی به یک نیروی تاثیرگذار و وزنه مطمئنی در عراق تبدیل شدند.

مرور روند عملیات¬های انجام¬شده توسط حشد¬الشعبی که از عامری آغاز شد و بعد به تدریج در دریاله و مناطق دیگر شدت گرفت سیر تکاملی حشد¬الشعبی را نشان می¬دهد. در این فرآیند حشد¬الشعبی هم از لحاظ کمیت و هم از لحاظ کیفیت گسترش پیدا کرده و به مرحله‌ای می¬رسد که می¬تواند توازن منطقه را برقرار کند.

استعداد نیروهای داعشی در عراق حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار نفر است. بخشی از این افراد از اهل سنت عراق می¬باشند و و بخشی هم از کشورهای دیگر جذب و سازماندهی شده¬اند. سازماندهی این افراد به شدت دقیق و حساب شده و بر اساس برنامه¬های اصولی انجام شده بود. اما در طرف مقابل هیچ آمادگی برای مواجهه با آنها وجود نداشت. پیش¬برندگی در این نقطه به این شکل اتفاق افتاد که همزمان بتوان دشمن داعشی را متوقف کرده و در مقابل آن دست به پدافند زد و در عین حال نیروهای داوطلب را جذب، آموزش و سازماندهی کرد تا در نهایت این سازمان به نقطه¬ای رسید که توانست توازن در منطقه رزم را برقرار کرده و آرام آرام این توازن را به توفق و برتری  تبدیل کرد. شهید سلیمانی این پیش روندگی است را از تجارب  رزمی خود چه در دفاع مقدس و چه در سایر عرصه¬های نظامی فراگرفته بود و توانست آنها را در عراق پیاده کرده و جواب مناسبی از آن بگیرد.

جالب است در شرایطی که هنوز ظرفیت فوق ایجاد نشده و پنج استان عراق در تصرف داعش بود شهید سلیمانی این چشم¬انداز را مطرح کرد که باید ظرف شش ماه از این پنج استان، چهار استان از داعش بازپس گرفته شود. از عملیات عامری تا آخرین عملیات نیز حدود شش ماه بیشتر به طول نیانجامید. وعده صادقی که شهید سلیمانی از آن سخت می¬گفت تنها مخصوص بوکمال نبود. ایشان برای خیلی از جاها این صحبت را مطرح کرده و آن را محقق کرده بود. وقتی شما به این عرصه¬ها نگاه می‌کنید می‌بینید که این پیش¬روندگی چطور توانست به  پیش برندگی تبدیل شود.

این موضوع را می¬توان به سوریه نیز تعمیم داد. ارتش سوریه زیر فشار سنگین جنگ نرم و عملیات روانی آمریکایی‌ها، اسرائیلی‌ها و عرب‌های مرتجع آرام‌آرام به سمت فروپاشی حرکت می¬کرد. در این شرایط دفاع وطنی در سوریه شکل گرفت. جالب است وقتی از خانم کلینتون وزیر امور خارجه وقت آمریکا پرسیدند که شما گفته بودید دو ماه دیگر کار دولت سوریه تمام است چه شد که این اتفاق نیفتاد؟ خانم کلینتون به همین موضوع اشاره کرده و جواب داده بود که سوریه به سبک ایرانی ها چیزی را به نام بسیج مردمی راه¬اندازی کرده و همین موضوع سبب شد که ما نتوانیم به اهداف خود برسیم.

ارزیابی اولیه آنها از فروپاشی قریب¬الوقوع دولت سوریه، ارزیابی صحیحی بود. آنها تا دویست متری کاخ  نخست¬وزیری سوریه جلو آمده بودند ولی نتوانستند به اهداف خود برسند. دلیل آن هم این بود که حدود سه تا چهار هزار نفر از شیعیان اطراف زینبیه به عنوان نیروهای مردمی بود برای مقابله با آنها سازماندهی شد و بدر مقابل آنها ایستادند. تلاش آنها توانست فشار داعش را دفع کرده یا حداقل از حمله قریب¬الوقوع و دفعی آنها جلوگیری کند.

اسرایی که از گروه‌های داعشی گرفته می‌شود از ملیت¬های مختلف بودند. نیروهای داعش از حدود 77 کشور دنیا جذب شده بودند. حاج قاسم هم می‌توانست همین¬گونه رفتار کند؛ اما ترجیح داد که برای جنگ با داعش و گروه¬های تکفیری صرفاً از دو کشور افغانستان و پاکستان به جذب نیرو مبادرت کند. چرا که ارزیابی¬¬های ایشان نشان می¬داد نیروهای داعش بعد از شکست خود بیشتر از همه به همین دو کشور بازخواهند گشت و ساماندهی نیروهای داوطلب از این دو کشور می¬تواند آمادگی لازم برای مقابله بعدی با داعش در این کشورها را ایجاد کند. نیروهای فاطمیون و زیبنبیون بر مبنای همین ارزیابی ساماندهی شدند تا بعد از شکست داعش به سرزمین خودشان بازگردند و به جای آن که مانند عراق و سوریه ناچار شویم ساماندهی نیروهای داوطلب را از نقطه صفر آغاز کنیم این نیروهای داوطلب ساماندهی شده را برای نبرد احتمالی در اختیار داشته باشیم.

جوسازی¬هایی که در آن زمان علیه فاطمیون صورت گرفت دولت افغانستان را نسبت به این نیروها بدبین کرده بود و در مذاکرات بین دولتمردان ایران و افغانستان، حل مساله فاطمیون یکی از خواسته¬های اصلی آنها بود. البته در اولین ملاقاتی که مقامات کشور افغانستان با حاج قاسم داشتند ایشان فلسفه شکل¬گیری فاطمیون را برای آنها تبیین کرد و هم¬اکنون تقاضای دولت افغانستان از جمهوری اسلامی این است که  فاطمیون به کمک آنها بروند چرا که متوجه شده¬اند ارزیابی سردار سلیمانی از تحولات آینده داعش صحیح و واقع¬بینانه بوده است. کما آن که تعدادی از نیروهای داعش را با هواپیما به افغانستان و پاکستان منتقل کردند و جریانی به نام داعش در افغانستان و پاکستان شکل دادند. سوال این است که چه نیرویی می¬تواند در مقابل این جریان مقاومت کرده و بازدارندگی ایجاد کند؟ قطعاً نیرویی از عهده این کار برخواهد آمد که از تجربه لازم برخوردار بوده و آموزش¬های مرورد نیاز را فراگرفته است تا بتواند به راحتی با آنها مبارزه کند.

یک ارزیابی کلی نشان می¬دهد که در این دوره بیست ساله، عمق بخشی انقلاب اسلامی اعم از گروه‌های کوچک و گروه‌های بزرگ مقاومت در منطقه توسط شهید سلیمانی شکل گرفته است. ارزیابی¬های محیطی نشان می¬دهد شرایط منطقه در مقایسه با گذشته سخت¬تر، دشوارتر و پیچیده¬تر شده و  از تلاطم بیشتری برخوردار می¬باشند. در حال بازیگران بیشتری در  سطح کشورهای منطقه در رقابت و تقابل با جمهوری اسلامی می¬باشند و اگرچه در ظاهر جمهوری اسلامی فقط با چند گروه تکفیری برخورد کرده است اما پشت این گروه¬ها چه اشخاصی حضور دارند؟ شاید بهتر باشد این سوال را به این شکل مطرح کنیم که در راس و فوق این گروه¬ها چه کسانی هستند که هدایت آنها را بر عهده دارند؟ پاسخ مشخص است: همه این تحرکات  کار آمریکا و اسرائیل و عربستان است و بخشی از آن نیز مربوط رقبای نزدیک ما مانند کشور ترکیه می¬باشد. ترکیه در این مدت با گروه¬های تکفیری همکاری زیادی داشته است و علاوه بر آن که به نیروهای داعشی پناه داده است آنها را تجهیز و پشتیبانی نموده و آموزش نیز داده است.

در میدان فوق قطعاً جمهوری اسلامی تنها است. در جمهوری اسلامی نیز تنها سپاه مسئول مقابله با این جریان می¬باشد و در سپاه نیز فقط ظرفیت نیروی قدس به این امر اختصاص یافته است و سپاه قدس یکه و تنها در برابر این جریانات ایستادگی کرده و با آنها مقابله می¬کند. با این وجود، در نتیجه چنین تقابلی، آرام آرام صحنه نبرد تغییر کرده  و استراتژی‌های دشمن با شکست مواجه شدند. جبهه مقاومت نیز به موفقیت¬های پی در پی و مستمری دست پیدا کرده است؛ چنان که از دل همه این حوادث مولفه¬های قدرت و سازمان¬های رزمی قدرتمندی شکل گرفت که هر کدام از آنها خواب را از چشمان آمریکا و رژیم ربود. امروز آمریکا اگر بخواهد کاری در عراق انجام دهد کند آنچه که در مقابلش ایستاده حشدالشعبی و گروه‌های مقاومت می¬باشند.

اسرائیل نیز بسیار علاقمند است که در سوریه تحرکاتی داشته باشد اما ایران را مانعی بزرگ بر سر راه خود می¬داند. دلیل فشار آنها برای خروج ایران از سوریه نیز همین موضوع می¬باشد. در سال¬های اخیر سران رژیم صهیونیستی بر اساس استراتژی قدرت هوشمند دولت اوباما به دنبال طرحی برای در اختیار گرفتن کنترل کامل سوریه بودند. اگر آنها سوریه را در دست خود می‌گرفتند می توانستند تمام تحولات منطقه را کنترل کرده و به میل خود تغییر دهند؛ با این اقدام آنها می¬توانستند جبهه مقاومت را مهار کرده و قدرت ما را نیز محدود می¬کردند. اما نه تنها این اتفاق رخ نداد بلکه دقیقاً عکس آن محقق شد. سردار سلیمانی تحرکات رژیم صهیونیستی را این¬گونه تحلیل می¬کرد که اسرائیل از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۴ فقط در مرزهای جنوب لبنان تنه به تنه مقاومت زده بود و تنها از این ناحیه از جانب مقاومت لبنان تهدید می¬شد . آنها می¬خواستند با تصرف سوریه عرصه را بطور کامل بر جبهه مقاومت تنگ کرده و آرام آرام سرپنجه و دست و بازوی پشتیبانی لجستیکی و جغرافیایی و فرهنگی آن را قطع کنند. اگر این کار انجام می شد امکان هیچ¬گونه حمایتی از حزب الله و گروه‌های جهادی فلسطینی وجود نداشت.

اما آنچه که در عمل اتفاق افتاد این بود که معادله دقیقاً برعکس شد و کل مرز سوریه با اسرائیل به مرز مقاومت تبدیل شد. یعنی آن چه که دشمن برنامه¬ریزی کرده و بر اساس آن در تلاش بود تا عرصه را بر جبهه مقاومت تنگ کند در عمل به یک تهدید جدی علیه خود او تبدیل شده و فرصتی برای جبهه مقاومت و مرزهای دریایی و زمینی سوریه با اسرائیل ایجاد کرد؛ چرا که این مرزها اکنون به طور کامل در اختیار جبهه مقاومت است. به تعبیر صحیح تر امنیت اسرائیل که یکی از اهداف اصلی آمریکایی¬ها بوده است اینک در یک جبهه بسیار وسیع و گسترده مورد تهدید جدی قرار گرفته است. این می‌شود پیشرونده¬ی پیش¬برنده.

این موضوع در حوزه¬های دیگر هم به چشم می¬¬خورد. در همین ایام در تحلیل¬های سیاسی بارها از قول مسئولان و رسانه¬های داخلی و خارجی شنیده می¬شود که آمریکا ممکن است برای مقابله با تهران و همچنین برون¬رفت از وضع اسفبار خود دست به حمله محدود نظامی بزند. اگر آنها بخواهند برای تغییر فضای داخلی خود دست به چنین اقدامی بزنند تنها جایی که می¬توانند به آن حمله کنند جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت است. اما قاطعانه می¬توان گفت که امکان ندارد آنها جرات این کار را داشته باشند. زیرا می¬دانند این اقدام، نه فقط برای ترامپ بلکه برای کل نظام آمریکا و صهیونیست بین الملل هزینه‌هایی بسیار سنگین در پی خواهد داشت. بیانیه سپاه در پی شهادت حاج قاسم بیانیبه¬ای کوتاه بود و چهار بند بیشتر نداشت. ولی بعضی از بندهای آن چنان رعب و وحشتی در دل مقامات آمریکا ایجاد کرد که وقتی پایگاه عین‌الاسد مورد حمله موشکی قرار گرفت هفت ساعت طول کشید تا ترامپ در مقابل رسانه¬ها ظاهر شود. رعشه و ترس وی نیز در آن تصاویر مشهود است.

آنها از قدرت سپاه مطلع هستند. این قدرت از کجا به دست آمده است؟ بی¬شک دستیابی به این قدرت و توانمندی مرهون همین تفکر پیش رونده و پیش‌برنده است که مصادیقی عینی از آن ذکر شد و در نتیجه آن کار به جایی می¬رسد که شورای روابط خارجی آمریکا از سپاه به نام قدرتمندترین ارتش در منطقه غرب آسیا نام می¬برد. البته منظور آنها سازمان سپاه به تنهایی نیست. بلکه گروه¬های مقاومت مختلفی که به سپاه متصل هستند نیز مد نظر آنهاست. معنی حرف شورای روابط خارجی آمریکا این است که اگر از آنها خطایی  سر بزند هر کدام از گروه¬های حماس و جهاد اسلامی، حزب¬الله، انصارالله، حشدالشعبی، فاطمیون، زینبیون و دفاع وطنی و گروه‌های دیگر آماده پاسخگویی به آنها هستند. بنابر این برای مقابله با سپاه، در واقع باید با یک جمع گسترده سازمان یافته مقابله کند که از هر نقطه جغرافیایی در دریا، هوا و خشکی مورد آسیب یکی از این گروه¬هاست. عقل مادی و محاسبات نظامی به آنها نشان می¬دهد که این تقابل، تقابل غیر متوازن و نابرابری است و اگرچه ممکن است در تجهیزات نسبت به ما برتری داشته باشند اما در عوامل دیگر فاقد برتری می-باشند. آنها این موضوع را به خوبی در برآوردهایشان مورد توجه قرار داده و به همین دلیل هیچ برنامه¬ای برای به حمله به ایران ندارند. ضمناً این موارد تنها مصادیقی از بعد نظامی موضوع می¬باشد و اگر ابعاد مختلف فرهنگی و معنوی آن را اضافه کنیم موضوع عمیق¬تر نیز خواهد بود.

چرا که موضوع مهمی که به این گروه¬ها انتقال یافته است نوع نگاه و مکتب فکری خاصی است که توانسته است آنها را به این توانمندی برساند. انصارالله با چه امکاناتی با عربستان می جنگد؟ تقریباً با هیچ چیز! پس چرا با وجود این نابرابری بر عربستان غلبه کرده است؟ سلاح هایی که عربستان در طی این مدت بر اساس اعلام مقامات رسمی کشورهای آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه از آنها خریداری کرده است در حد چند صد میلیارد دلار است. (البته عدد واقعی بیش از آمار رسمی است) سلاح مدرنی در دنیا تولید نشده است مگر این که در جنگ یمن مورد آزمایش قرار گرفته است. با وجود این حجم از سلاح و تجهیزات، چه می‌شود که یک ملت با دست خالی و در محاصره کامل، بدون برخورداری از یک دولت قوی و داشتن پشتوانه اقتصادی بتوانند پنج یا شش سال مقاومت کرده و سخت‌ترین جنگ‌ها و بمباران¬ها و دشوارترین محاصره¬ها را مدیریت کند و نه تنها بر این مسائل غلبه کند بلکه آرام آرام  در صحنه رزم به برتری نیز دست پیدا کند. وقتی انصارالله اولین موشک را به سمت عربستان شلیک کرد خانوم نانسی پلیسین در کاخ ریاست جمهوری آمریکا و با حضور نمایندگان رسانه¬ها، قطعات این موشک را نمایش داده و آن را متعلق به ایران دانست. جالب آن که از مدت¬ها قبل تمام مسیرهای دسترسی به یمن را مسدود کرده بودند. چگونه می¬شود در چنین محاصره شدیدی موشک بیست متری و سی متری به یمن انتقال پیدا کند؟ انتقال هواپیما و پهپاد چگونه امکان¬پذیر است؟ این امر به هیچ وجه شدنی نیست.  آمریکایی¬ها هم این مساله را متوجه شده¬اند.

بنابر این سوال اساسی¬تر این است که این گروه از لحاظ فکری و مدیریتی و تفکر راهبردی چگونه به این نقطه رسیده است که در برابر آنها مقاومت کند و مقاومت آنها نیز منجر به شکست دشمن شده و این گروه را از نقطه توازن نابرابر به توازن برابر و در مرحله بعد از توازن برابر به توازن برتر رسانده است. در حال حاضر انصارالله یمن دارای توانمندی در تولید سلاح می¬باشد. آنها این سلاح¬ها را با اتکا به توانمندی¬های خود و استفاده از فکر و امکانات داخلی خویش ساخته¬اند و توانسته¬اند با همین سلاح¬ها به توازن در برابر عربستان دست پیدا کنند.  البته این سلاح¬ها چندان پیشرفته نیست. به عنوان نمونه¬ پهپادهای یمنی با ساروج و مواد ساده دیگری ساخته شده است که در نگاه اول اساساً امکان¬پذیر به نظر نمی¬رسد. اما برد همین پهپادهای ساده ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ کیلومتر است و با استفاده از همین پهپادها ریاض، طائف و شهرهای دیگر هدف قرار داده می¬شوند. باور این مساله برای آمریکایی¬ها بسیار دشوار است و در دیدارهایی که با مسئولان انصارالله داشته¬اند نیز به آنها گفته¬اند که این کار ایران است نه کار شما! آنها تصور می¬کنند که ما از تهران و مناطق دیگر به آنها کمک می‌کنیم. البته توجیه دیگری نیز نمی¬توانند ارائه بدهند. این مساله مایه آبروریزی آنهاست که چند نفر انسان پابرهنه، تهیدست، فقیر و ناتوان، این ابرقدرت¬ها را شکست داده¬اند.

البته اگر بخواهند روی کمک¬های ایران به یمن مانور بدهند این موضوع هم یک شکست برای آنهاست. اما با همه این توصیفات واقعیت این است که آن که چه در تعامل جمهوری اسلامی با گروه¬های مقاومت اتفاق افتاد انتقال مباحث فکری، مدیریتی و اعتقادی بود. می¬توان این این تفکر راهبردی را معادل با همان تفکر و مکتب فکری انقلاب اسلامی و مکتب امام، مکتب رهبری و مکتب حاج قاسم نام گذاشت. این مفاهیم در طول یکدیگر و در واقع به یک معنا می¬باشند. این مکتب به ما یاد می¬دهد که  وقتی به یک سازمان فکر کرده و به مدیریت آن می¬اندیشیم آنچه که برای ما مهم است تعداد جایگاه¬ها و پست‌های سازمانی، تجهیزات و امکانات و مواردی از این قبیل نباشد. چنین نگاهی محکوم به شکست است؛ چون مدیران آن در مباحث سنگین سازمانی و اداره  آن غرق شده و برای حفظ و نگهداری آن  باید تلاش بیش¬از اندازه¬ای خود نشان دهند که در نتیجه این وضعیت، فرصتی برای رسیدگی به مسائل اصلی سازمان باقی نخواهد ماند. نگاه سردار سلیمانی این بود که با گروه¬ها و سازمان¬های بسیار کوچک، اما تاثیرگذار، تحول¬آفرین و دگرگون¬کننده تعامل کند. به عنوان شاید باور آن که چه تعداد مستشار در یمن داریم سخت باشد و دشمن هم فکر می‌کند که جمهوری اسلامی تعداد زیادی نیرو در آنجا مستقر کرده است. اما واقعیت آن است که تعداد مستشاران ایرانی در یمن کمتر از انگشتان یک دست می¬باشد. این افراد هم ناچار شده بودند به دلیل بسته شدن راهها در یمن بمانند؛ وگرنه زودتر از اینها به ایران بازمی¬گشتند.

سوال اساسی این است که چگونه می¬توان با این سازمان¬های کوچک و این تعداد کم نیرو در مقابل دشمن ایستادگی کرد؟ این ایستادگی برگرفته از مکتب حیات¬بخش اسلام است و منحصر به ر بعد  نظامی صرف نیز نیست. بلکه در ابعاد مختلف اتفاق می¬افتد. در قرآن کریم نیز به مومنام وعده داده است که «شما تلاش و مجاهدت کنید و اخلاص به کار ببرید؛ ما راه¬ها را برای شما باز می¬کنیم.» در جای دیگری از قرآن هم وعده داده شده که از جایی که گمان نمی¬بریم ما را روزی خواهد داد «من حیث لا یحتسب». در مدیریت همه چیز محاسبه می¬شود. کار درستی هم هست و شرط عقل نیز همین است. اما اینکه مدیریت همه چیز آن مادی باشد یا باور به سنت¬های الهی نیز وجود داشته باشد تفاوت جوهری تفکر راهبردی سردار سلیمانی با تفکر راهبردی دیگر است؛ در این زمانه ما بین دو مشرب مرتجع و سکولار قرار گرفته¬ایم. طرف مرتجع به کل نافی عقل است و طرف سکولار به طور مطلق بر عقل متمرکز است.

یکی از آنها عقل را نفی کرده و معتقد است که نقل بر عقل بطور کلی مقدم است. در آن طرف هم که کلاً عقل گرایی محض است. ما در مکتب انقلاب ما به عقل معتقدیم، اما آن را به تنهایی کافی نمی¬دانیم و اعتقاد داریم که عقل باید با معنویت و عقل وحیانی توام شده و با توکل و توسل و تضرع، به قدرت لایزال الهی متصل شود.

سیاستمداران اروپا و آمریکا تمام محاسبات خود را بر اساس عقل بشری انجام می¬دهند و دولتهای مرتجع و گروه¬های تکفیری نیز اساساً منکر توانمندی عقل هستند. جالب آن که این دو گروه در عین این که در مبانی به شدت با همدیگر در تضاد هستند ولی در مواجهه با جمهوری اسلامی که معتقد به یکپارچگی تعقل و معنویت است با هم متحد می¬شوند. به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری، کمونیسم و لیبرالیسم دو لبه یک قیچی هستند که اگرچه به ظاهر در دو طرف مختلف هستند اما در مجموع در یک جهت حرکت می¬کنند. واقعیت همین است که تصور آن که گروه¬هایی مانند داعش و جبهه¬النصره روزی با اروپا به توافق دست پیدا کرده و با هم متحد شوند به نظر محال می¬رسید. اما در کمال شگفتی این اتفاق رخ داد و دولت¬های اروپایی پول، سلاح و تجهیزات مورد نیاز گروه¬های تفکیری را تامین کرده و به شکل همه¬جانبه¬ای از آنها حمایت و پشتیبانی کردند.
تفکر راهبردی سردار سلیمانی برگرفته از تلازم عقل و معنویت است. وقتی این دو با همدیگر تلفیق شود اثرگذار خواهد بود. در داخل کشور هم نتیجه شعار تدبیر را دیدیم که در واقع نگاهی مبتنی بر سکولاریزم و عقل محض بود. دولتمردانی هم داشتیم که چندان تجربه نداشتند اما جسورانه در میدان حضور داشتند و توفیقات و برکات زیادی از عملکرد آنها حاصل شد. همین مسئولان نیز وقتی از مواضع خود عدول کردند بسیاری از این توفیقات را از دست دادند.

به عنوان جمع¬بندی می¬توان گفت که در تفکر راهبردی، پیش روندگی منجر به پیش برندگی می¬شود.  موضوع اساسی نیز کیفیت است نه کمیت. به فرموده امام علی «ع» نباید به سمت بزرگ شدن بیش از حد و ساز و برگ زیاد برویم. رستم فرخزاد در خاطرات خود در خصوص جنگ با مسلمانان نیز همین موضوع را مورد اشاره قرار داده است که ارتش ساسانی _مشابه آمریکای امروزی_ بسیار قدرتمند بود و همه ساز و برگ آن در اوج بود. این سپهسالار دولت ایران می¬گوید «خیلی از اعراب  بدوی شمشیر نداشتند و با چوب به سمت ما می-آمدند. ما همه اسب‌سوار بودیم و تجهیزات فراوانی نیز داشتیم ولی نفهمیدم چرا ما شکست خوردیم.» این جمع بندی خود رستم فرخزاد است. این یک نگاه مادی است. این نگاه مادی باید با نگرش معنوی تلفیق شود تا آثار و برکات آن هور و بروز پیدا کند. این آثار و برکات در پیش روندگی و پیش برندگی سردار سلیمانی و تفکر راهبردی ایشان قابل مشاهده بود. قدرتی که سردار سلیمانی برای نظام تولید کرد یک قدرت بازدارنده، موثر و تاثیرگذار بود که تا سال¬های طولانی پابرجا خواهد بود و همانگونه که در سند چشم¬انداز رسیدن به جایگاه اول در منطقه را هدف¬گذاری کرده¬ایم در بعد قدرت سازی در بخش خارجی هم¬اکنون، تحولات خاورمیانه و غرب آسیا بدون نظر جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت اصلا امکان پذیر نیست و هر استراتژی که جبهه دشمن پیاده کند شکست می‌خورد؛ مگر اینکه در قواعد طرح¬ریزی خود نقش ایران و جبهه مقاومت را مورد وجه قرار دهند. اگر بخواهند این نقش را منکر شده و آن را حذف کنند لاجرم خودشان در منطقه حذف می شوند که تاکنون نیز همین شرایط حاکم شده و روز به روز به قدرت جمهوری اسلام و جبهه مقاومت در منطقه افزوده شده است.

نظام جمهوری اسلامی هم می‌تواند در عرصه داخلی پیشرونده و پیش‌برنده باشد. چنین چیزی خیلی ساده¬تر از حرکت در محیط بیرونی است. نباید ارزش ریال اینطور کاهش پیدا کرده و معیشت مردم با چالش مواجه شود یا آن که با جدی گرفتن بیش از اندازه تحریم¬ها و حتی تحریف و مبالغه در قدرت آنها، آرام آرام بخواهیم دستهایمان را در مقابل دشمن بالا ببریم. این رفتارها چه عمدی باشد و چه  سهوی نامی غیر از خیانت ندارد. می شود خیلی راحت¬تر کشور را اداره کرد؛ اما به شرط آن که با خودسازی و نگاه به درون توام بوده و و اراده و عزم قوی برای آن وجود داشته باشد. اگر این¬گونه رفتار کنیم قطعاً موفق خواهیم شد. الگوی آن هم شهید سردارسلیمانی است که چنین تفکری را پیاده کرد و نتایج و دستاوردهای بسیار خوبی را به یادگار گذاشت که تا سالیان سال شجره طوبی و ماندگاری در سپاه، کشور و منطقه خواهد بود. باید این دستاورد را گسترش داده و آن را عمق¬ بخشید. با انسجام¬بخشی به این تفکر و اتصال حلقه¬های مختلف آن، علاوه بر بازدارندگی، وحشت زیادی در دل دشمنان نیز ایجاد خواهد شد. نزدیک به ده سال است ما از نابودی اسرائیل سخن می¬گوییم و پیگیری اخبار این رژیم نشان می¬دهد که واقعاً اسرائیل بیت¬العنکبوت است. اما هنوز هم بسیاری از مقامات مسئول در جمهوری اسلامی معتقدند که چنین چیزی امکان¬پذیر نیست. این یک نگاه و تفکر راهبردی است. من چه چیزی را نگاه می¬کنم؟ نگاه من این است که کار در دست من است یا در دست خداست؟ کار دست ماست یا دست کدخداست؟ من بدون قدرت‏های دیگر می توانم کاری انجام دهم یا یا نمی-توانم؟ اگر این نگاه تغییر پیدا کند و واقعی شود بسیاری از مسائل حل خواهد شد.

قبل از این تحولات اگر با کسی در خصوص این مسائل صحبت می¬کردید می‌گفت این¬های حرفهای تئوریک و انتزاعی است. این حرف ها واقعی نیست؛ چرا آمریکا باید در منطقه مسلط شود ولی مفتضحانه شکست بخورد؟ چرا اسرائیل باید شکست بخورد؟ چرا عربستان باید شکست بخورد؟ چرا باید گروه‌های تکفیری شکست بخورند؟ چه کسی مانده که شکست نخورده باشد؟ تمام این بازیگران که می¬شود آنها را مربع دشمنان انقلاب اسلامی نامید بدون استثنا در طرح¬های خود شکست خورده¬ و هیچ توفیقی کسب نکرده¬اند. در روزهای اول نبرد سوریه، خیلی از دولتمردان ایران این نگاه را چیزی صرفاً در حد حرف می¬دانستند. اما تاریخ  نشان داد این حرف¬ها و ایده¬هایی که موفقیت آنها قابل تصور نبود به قول قرآن کریم «حیث لایحتسب» در میدان عمل اتفاق شد. این سنت الهی مختص رزق مادی نیست و همه رزق هاست از جمله رزق معنوی را نیز در برمی-گیرد. شما در هر مسیری در معنویت تلاش کنی به نتیجه دست خواهی یافت. مرتاضان هندی نیز از تلاش-های خود به نتایجی دست پیدا می¬کنند. اگر بر اساس تفکر درست، مسیر درست را انتخاب کرده و در آن حرکت کنیم بی¬شک به نتایج مد نظر از آن نیز خواهیم رسید. این دیدگاه درست است که مسیر را تعیین می‌کند.

موضوع تمرکز بر اهداف مشابه رویکردی است که ژاپنی¬ها در این خصوص طراحی کرده¬ند. ما آموزه‌های الهی و قرآنی را در اختیار داریم که راه را به ما نشان می¬دهد و می¬توانیم از آنها استفاده کنیم. اگر از آن استفاده کنیم به موفقیت می¬رسیم. هر جا از این گنجینه استفاده نکرده¬ایم با خسران مواجه شده¬ایم.
 
امام صادق علیه¬السلام می¬فرمایند عقل چیزی است که به وسیله آن به عبودیت و بندگی رسیده و در مسیر بندگی خدا قرار بگیری که نتیجه آن بهشت است. سردار  سلیمانی این مفهوم را خوب دریافت کردند. روایتی هم از امام رضا نقل شده که ده ویژگی برای خصوصیات عقلا بر می¬شمارند. اگر آنها را مرور کنید متوجه می¬شوید سردارسلیمانی از تمام این ویژگی¬ها برخوردار بودند. شهید سلیمانی در اوج عبودیت، بندگی و اخلاص بود و در این مسیر حرکت کرد. ایشان از همان دوران نوجوانی این ویژگی¬ها را دریافت کرده بود و در مسیر بندگی خدا حرکت می¬کرد. یکی از دوستان ایشان نقل می¬کرد که تحلیل ایشان را در خصوص نتیجه انتخابات پرسیدیم. ایشان جواب داد که من اصلاً در فکر انتخابات نیستم در فکر این هستم که چگونه می¬توان اسرائیل را زودتر نابود کرد. روز دیگری هم صحبت از سن و سال بود و ما به ایشان گفتیم دیگر سن و سالی از ما گذشته است. سردار جواب داد چند سال پیش  قصد داشتم به مقام معظم رهبری عرض کنم که افراد جوان¬تری برای نیروی قدس منصوب کنند. اما استخاره کردم و از طرح این پیشنهاد پشیمان شدم. در اولین ملاقاتی که بعد از این موضوع با رهبری داشتم هم ایشان همان آیه¬ای که در استخاره آمده بود تلاوت کردند و این باعث شد که من کلا از طرح این موضوع پشیمان شوم و هیچ زمانی آن را مطرح کنم و خدا می‌خواهد که من استقامت کنم.*
***


پرسش و پاسخ
سوال: مدیریت راهبردی منطقه با توجه به آن که دشمن با تمام توان و به کارگیری عموم منابع و ظرفیت¬های خود (مشابه جنگ احزاب در صدر اسلام) واقعاً مدیریت سختی بود. در مقابله با این شرایط، سردار سلیمانی یکه و تنها بود و هزار و یک مشکل و گرفتاری نیز پیش روی او بود. درست است که در این حوادث  پیروز شدیم و شکست نخوردیم ولی سردار در تنگناهای راهبردی آزاردهنده قرار می گرفت. اما ایشان با اقتدار، راه برون¬رفت از آن را پیدا کرده و دشمن را در بن¬بست استراتژیک قرار می‌دادند. یعنی نه تنها پیروز می‌شدند  بلکه حتی شرایط از قبل هم بهتر می‌شد. به عنوان مثال وقتی داعش به کردستان عراق حمله کرد بارزانی از سردار سلیمانی درخواست کمک کرد ایشان همان شب با سی یا چهل نفر از اطرافیانشان به کردستان عزیمت کردند و در شرایطی که خود کردها دست از مقاومت برداشته بودند مستقمیاً وارد عملیات شده و در مقابل داعش دست به پدافد زدند. در عملیات عاملی که دشمن تا پشت دروازه کربلا رسیده بود و در عملیات‌های بعدی، بارها مشاهده شد که ایشان وارد خط اول میدان نبرد شدند. در هر حال ایشان از بسیاری تنگناهای راهبردی عبورد کرده و قله¬های بلندی فتح کردند. و حتی آمریکایی‌ها درباره ایشان می‌گویند که دشمن قابل احترامی است. یکی از مقامات آمریکا دوست داشت جلسه¬ای با سردار سلیمانی داشته باشد و ایشان را از نزدیک ببیند. زمانی که در  مستطیل سبز شهید سلیمانی با یکی از مسئولان عراق در حال گفتگو بود آمریکایی‌ها به دنبال آن بودند که متوجه شوند ایشان کجاست. اما آن شهید بدون این که آمریکایی‌ها متوجه شوند به ایران بازگشته بود. چون به خصوص در آن سال¬ها بحث ترور سردار سلیمانی جدی بود. اما در هر حال در شرایطی که رژیم صهیونیستی، آمریکا و دشمنان ما بسیج شده بودند که ما را با طرح‌های دکترین امنیتی در سال ۲۰۰۲، طرح خاورمیانه بزرگ و خیلی از طرح‌های دیگر و حتی عملیات نظامی شکست بدهند کسی که توانست بر این چالش¬ها غلبه کند سردار سلیمانی بود. آن هم در زمانی که بعضی از فرماندهان نظامی هم برآورد می¬کردند که بعد از عراق نوبت به ایران خواهد رسید. اما ایشان توانست آنها را از طرح¬های عملیات خود پشیمان کره و شکست¬های راهبردی عمیقی بر آنها تحمیل کند. به گونه¬ای که منطقه برای آنها به یک باتلاق تبدیل شده و دچار فلج مغزی در آن شدند. به گونه¬ای که ابتکار عمل خود را تا حد بسیار زیادی از دست دادند. سوال این است که آن علم مدیریت راهبردی و تفکر راهبردی که در اختیار شهید سلیمانی بود و توانست چنین توفیقاتی کسب کن از چه جنسی بود؟

پاسخ دکتر مبینی دهکردی: واقعیت آن است که حاج قاسم از پایین به بالا آمده بود. البته شاید بتوان ۶۰ تا ۷۰ درصد توان مدیریت را امری ذاتی دانسته و بقیه این توانمندی را قابل اکتساب تصور کرد. توانمندی-های ذاتی شهید سلیمانی بالا بود. یک بچه روستایی که کار آن دامداری و چوپانی بود و در سیره انبیا و می-بینیم که خیلی از آنها بر اساس قانون و سنن الهی، در جوانی چوپانی می¬کردند تا با سر و کله زدن با گوسفندها و حیوانات فاقد شعور، ظرفیت و گنجایش آنها افزایش یابد تا بعد از بعثت خود در برخورد با جامعه انسانی از شرح صدر برخوردار باشند.
برای فهم چگونگی اکتساب این دانش و مهارت توسط ایشان هم  باید سیر نظام خدمتی او را مرور کرد که از کجا شروع کرده و به کجا رسید. ایشان وقتی در سال ۵۸ وارد سپاه کرمان شد یک مربی بدن¬سازی بود. چون قبلاً در زورخانه در ورزشهای باستانی فعالیت کرده بود. فیزیک بدنی خوبی هم داشت و به همین دلیل مربی بدن¬سازی شد و کار خود در سپاه را از این نقطه آغاز کرد؛ بعد از آن مربی تاکتیک شد و به همین شکل جلو آمد تا به تدریج فرمانده گردان و تیپ و لشکر و فرمانده قرارگاه قدس کشور شد و در نهایت عنوان فرمانده نیروی قدس و فرمانده کل جبهه مقاومت شد.  سیری که ایشان در این فرآیند طی کرد او به یک نوع بلوغ در مدیریت رساند و به جایی رسید که در بسیاری از تصمیم¬گیری¬ها قبل از آن که دیگران بخواهند صحبتی کنند ایشان نظر خود را مطرح می¬کرد و جالب آن که دقیقترین تحلیل¬ها و نظرات متعلق به ایشان بود. در فرآیند تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی و همچنین در مواردی که طرف مشورت قرار می¬گرفت بسیار خوب و قوی ظهور پیدا می¬کرد. ایشان دارای شهود و تجربه در مدیریت بود و نیاز چندانی به آزمون و خطا نداشت. در مسائل منطقه و مسائل داخلی و حتی مسائل خانوادگی پرسنل نیز دارای نظرات قوی بود و به جز عامل توانمندی¬های ذاتی، یکی دیگر از دلایل این توانمندی، قطعاً طی کردن فرآیند و سیر فوق بوده است. این مسیر ایشان را خیلی رشد داد و به نقطه¬ای رساند که می¬توانست به راحتی تصمیم بگیرد. این موضوع نقطه ضعف بسیاری از مدیران است چرا که چنین خط سیری را طی نکرده و یک باره در سطوح عالی مدیریت ظاهر شده¬اند. طبیعی است که به دلیل طی نکردن چنین سیری، آنها نمی¬دانند نقاط تمرکز اصلی آنها باید چه مسائلی باشد. بنابر این دچار خطای تصمیم‌گیری می‌شوند. ولی ایشان چون کار خود را از پایین¬ترین سطوح آغاز کرده و به تدریج به سطوح عالی رسیده بود با کمترین خطا مجموعه تحت امر خود را مدیریت می¬کرد. این تحولات، آرام، تدریجی و پله پله شخصیت مدیریت ایشان را شکل می¬داد تا ابتدا با تصمیم گیری در مسائل کوچک، خطاهای خود را بشانسد و به تدریج که به سطوح عالی¬تری نائل می¬شد هم قدرت تصمیم‌گیری ایشان بیشتر شده و هم خطای وی به مراتب کمتر می¬شد.

نتیجه طبیعی چنین فرآیندی کسب توانمندی در تبدیل تهدیدها به فرصت است. به¬گونه¬ای که وقتی آمریکا عراق را اشغال کرد حاج قاسم از دل چنین بحرانی حشدالشعبی را متولد کرد که این سازمان نیز با جمهوری اسلامی، حزب الله، انصارالله دفاع وطنی، فاطمیون و زینبیون پیوند خورده و وحشت را در دل دشمن ایجاد می¬کند. وقتی جمهوری اسلامی پهپاد آمریکایی را ساقط کردند آنها تصمیم گرفتند که به ما حمله کنند. جمع¬بندی این بحث سه روز طول کشید تا در روز سوم رئیس ستاد آمریکا خطاب به ترامپ گفت «ما می توانیم به ایران حمله کنیم و آغازگر جنگ باشیم. ولی پایان¬دهنده آن نیستیم. ما تمام توانمان  این است که با یک جنگ کوتاه مدت یک پیروزی خوب به دست بیاوریم. ولی اگر این جنگ فرسایشی شود ما نمی‌توانیم غالب شویم و چنین موضوعی را تضمیمن نمی¬کنیم و ایرانی¬های از این قابلیت برخوردار می¬باشند.» برآورد اطلاعاتی آنها در خصوص توان نظامی ایران چنین چیزی است وقی این اطلاعات در اختیار رئیس جمهور آمریکا قرار گرفت در دقیقه آخر از حمله به ایران منصرف شده و در مصاحبه¬ای که بعد از آن انجام داد از ایران به خاطر هدف قرار ندادن هواپیمای سرنشین¬دار آنها تشکر کرد. چه می‌شود که در سند چشم‌انداز هدف‌گذاری ما این است که در سال ۱۴۰۴ به قدرت اول نظامی منطقه تبدیل شویم اما هنوز چند سال از این زمان باقی مانده و به اذغان خود آمریکایی سپاه پاسدران قوی¬ترین ارتش منطقه محسوب می¬شود؟ اکنون ما در منطقه حرف اول را می‌زنیم و هر طرحی که آمریکا، اسرائیل، عربستان و یا گروه¬های تکفیری در منطقه پیاده کرده¬اند با شکست مواجه است. چرا که در این طرح¬ها ملاحظه قدرت جمهوری اسلامی لحاظ نشده و یا حتی برای تقابل با ایران طراحی شده¬اند که هر دو نگرش محکوم به شکست است. تلاش عربستان برای اشغال یمن نمونه¬ای از این تحرکات است. وقتی از خود آنها سوال می¬شود که چرا هنوز به موفقیت نرسیده¬اند پاسخ آنها یک کلمه است: ایران! ایران مگرچه کرده است؟ آنها دریا را بسته¬اند؛ هوا را بسته¬اند و زمین را هم محاصره کرده¬اند. ایران چگونه و از چه طریقی توانسته است موشک بالستیک یا امکانات دیگر را به یمن برساند؟ این اصلاً شدنی نیست. پس یمن چگونه قدرت مقابله با عربستان را پیدا کرده است؟ چرا عربستان در تمام طرح¬های خود شکست خورده است؟ ارتجاع عرب و صهیونیست در همه طرح¬های خود در منطقه شکست خورده¬اند. در معامله قرن نیز که ترامپ همه حیثیت خود را پای آن گذاشته است نیز حتماً شکست خواهند خورد. کما آن که در جنگ ۳۳ روزه و ۵۱ روزه و ۲۲ روزه و همه نبردهای نظامی بعد از سال 2000 مرتباً شکست خوردند .

آمریکایی‌ها چه در دوران بوش پسر، چه در دوران اوباما و چه در دوران ترامپ یعنی از سال ۲۰۰۰ به بعد در همه این چهار دوره، مدام در منطقه شکست خورده¬اند. نقطه اوج طرح¬های آنها هم گروه¬های تکفیری ها بودند که با همه امکانات خود و جلب حمایت همه جانبه بسیاری از کشورهای دنیا در منطقه وارد شدند تا به خیال خود کار را تمام کنند. اما در پایان کار، ایران در ابعاد مختلف جنگ سخت، نیمه¬سخت و نرم به قدرت اول نظامی منطقه تبدیل شد. البته در داخل کشور بعد سخت و نیم¬سخت آن چندان مطرح نیست چرا که درون مرزها کشور با جنگ نظامی مواجه نیست و کار امنیتی نیمه سخت نیز چندان بالا نیست. کار سپاه در کشور بیشتر از نوع جنگ نرم یعنی فعالیت¬های مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و قدرت سازی است. چرا بعضی از مدیران ما در فرآیند مدیریت این مسائل موفق نبوده¬اند؟ چون این سیر تکامل و بلوغ را طی نکرده¬اند؛ قطعاً اگر این سیر توسط مدیران کشور طی شوده و این نوع تفکر به تدریج در مدیریت کشور حاکم شود در عرصه¬های مختلف پیروز خواهیم شد. مگر می‌شود کشوری که از لحاظ منابع، ژئوپلیتیک و فرهنگ غنی بوده و دست برتر را دارد نتواند به موفقیت دست پیدا کند؟ دلیل عدم موفقیت¬ها در عملکرد بد مسئولان نهفته است و این موضوع نیز به نوبه خود به عدم توجه مناسب به تفکر راهبردی و مدیریت صحیح راهبردی مربوط می-باشد.

رویکرد ما در مقاومت این بود که به جای تکیه بر تجهیزات و امثال آن با تمسک به قرآن شرط پیروزی به اذن الله دانستیم و گفتیم همه چیز دست خداست. سردار سلیمانی یکی از محاسن بسیار خوبی که داشتند و در مکتب ایشان باید حتماً آن را مورد اشاره و تاکید قرار داد همین نکته است که آن شهید بزرگوار تمام تلاش خود را به کار برده و خود را تمام و کمال در راه خدا وقف کرده بود و به دنبال آن بود که کاری کند که رضای خدا و اهل بیت را به دنبال داشته باشد. این یک رویکرد است و همه توفیقات جمهوری اسلامی نتیجه آن است. واقعیت آن است که ایران در زمان شاه نیز قدرت اول منطقه بود اما این قدرت در دست سیاست‌های آمریکا اسیر بود. اکنون ایران به قدرت اول و در عین حال مستقل در منطقه تبدیل شده و به جایی رسیده که همه سیاست‌های آمریکا را به چالش می¬کشد.

اگر بخواهیم  تفکر شهید سلیمانی را ارزیابی کنیم و به این سوال پاسخ دهیم که چرا سردار سلیمانی با دست خالی توانست بالاترین توفیقات را کسب کرده و با عبور از سخت¬ترین و دشوارترین بن¬بست¬ها همه تهدیدها را به فرصت تبدیل کند یعنی نه تهدیدها را رفع کرد توانست آنها آنها را به فرصت تبدیل کند باید دلیل آن را در همین شیوه مدیریت جستجو کرد.

مرور تراز تجاری کشور، تاثیر این واقعیت را در اقتصاد کشور نیز نشان می¬دهد. درست است که ما هشت سال با عراق جنگیده و میلیون‌ها دلار در این جنگ خرج کرده بودیم و علاوه بر آن چندین هزار نفر در این جنگ شهید شده و بسیاری از زیرساخت‌های کشور نیز از بین رفت اما شهید سلیمانی در عراق کاری کرد که امروز تراز تجاری ایران و عراق چهارده میلیارد دلار به نفع ایران است. این در حالی است که هنوز ظرفیت بیشتری برای استفاده از این فرصت را داریم و می¬توانیم این رقم را به چهل تا پنجاه میلیارد دلار نیز برسانیم. اما شیوه مدیریت کشور به دنبال استفاده از این فرصت نیست. در حالی که بصره نیاز شدیدی به برق داشته و فاصله مرزهای ایران تا این شهر تنها حدود 25 کیلومتر است نتوانسته¬ایم از این فرصت استفاده خوبی به عمل آوریم. در نقطه مقابل، کشور ترکیه، با اعزام کشتی به خلیج فارس و نصب ژنراتور بر روی آن از این فرصت بهره¬برداری می¬کند. دولت عراق از این توانمندی برخوردار است که هزینه واردات برق را پرداخت کند و ما می-توانیم در شهرهای مرزی استان خوزستان، مبادرت به سرمایه¬گذاری بر روی احداث نیروگاه کرده و برق این مناطق را تامین کنیم. اما ما ترجیح داده¬ایم که مازاد مصرف داخلی را به این کشور صادر کنیم که طبیعتاً در تابستان به دلیل افزایش مصرف داخلی، صادرات ما با افت مواجه شده و نارضایتی مردم و دولت عراق را به دنبال خواهد داشت. این اشتباهی است که مرتکب می¬شویم و سعی می¬کنیم آن را توجیه کنیم.

ما مخازن مشترکی با عراق داریم. آمریکایی¬ها در این مناطق کانال زده و نفت متعلق به ما را استخراج می¬کنند. ما می¬توانیم با عراق پالایشگاه¬های مشترک احداث کرده و از این طریق تحریم¬ها را دور زده و نفت خود را صادر کنیم. از این چنین فرصت¬ها موارد متعدد دیگری می¬توان مثال زد. اما متاسفانه اراده لازم برای استفاده از آنها وجود ندارد.
مهم است که شما به چه کسی اتکا می¬کنید؟

این قانون و سنت الهی است: «ان تنصرالله ینصرکم» اگر مومن باشید خداوند شما را یاری خواهد کرد. خداوند در آیات ۱۷ تا ۱۹ سوره اسرا می¬فرماید سنت الهی این است که هر کسی در هر راهی تلاش کند به آن دست خواهد یافت. اما وقتی برای خدا تلاش کنید او از جایی که شما گمان نمی‌کنید شما را روزی خواهد داد. چه می‏شود که در بحبوحه کرونا اقتصاد جهان از بین می¬رود؟ یک فرضیه جدی این است که ویروس کرونا را خود آمریکایی‌ها برای به زمین زدن اقتصاد چین در جهان منتشر کردند. اما همین ویروس منجر به تضعیف شدید قدرت و اقتصاد آمریکا شد و ترامپ را تا مرز سقوط پیش برده است. بحران¬های اجتماعی فراوانی در پی این شرایط ایجاد شده و اعتراض به تبعیض نژادی به یکی از موضوعات جدی در این کشور تبدیل شده است.

بحث¬های متنوعی در خصوص این موضوع می¬توان مطرح کرد. به نظر می¬رسد موضوع نیت یک مفهوم و کلیدواژه جدی در این خصوص می¬باشد. به تعبیر دینی «الاعمال بالنیات» و در ادبیات علم مدیریت نیز می-توان آن را به عنوان نوع تفکر و نگاه برشمرد. این در صورتی است که نیت در ظاهر ما به ازای عینی نداشته و پدیده¬ای ذهنی است. نیت یعنی آن که انسان در ذهن خود چگونه فکر می‌کند و چگونه تصمیم¬گیری می¬کند. پس می¬توان گفت قبل از نیت یک مرحله تفکر وجود دارد. من با چه تفکری به میدان تصمیم¬گیری می¬روم؟ تفکری که خدامحور و مبتنی بر تفکر الهی و انقلاب اسلامی است یا تفکری که به با کدخدا و آمریکا و قدرت‌های بزرگ جهان امید بسته است؟ اگر رویکرد نخست یعنی تفکر خدامحور انتخاب شود سنت الهی هم بر نصرت و یاری مومنان تعلق خواهد گرفت. یکی از ویژگی¬های حاج قاسم این بود که به سنت الهی پایبند بود و به آن باور و اعتقاد داشت و به دلیل همین عقایدش پیروز میدان بود. خود شهید سلیمانی تعریف می¬کرد در سامرا شرایط سختی پیش¬آمده بود به¬گونه¬ای که داعش تقریباً همه چیز را گرفته و به بن بست رسیده بودند. ایشان به تنهایی به حرم امامین عسکری رفته و از شب تا صبح در خلوت آنجا به تعبد و تهجد پرداخته و به این ائمه متوسل می‌شود. فردای همان شب ناگهان گشایش و فرجی در منطقه ایجاد شده و بن‌بست¬ها شکسته می‌شوند. این همان تعبیر قرآنی است که «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» با توکل به خدا راه هدایت آشکار شده و بن¬بست¬ها باز می‌شوند. این موضوع حتی در مباحث شخصی نیز صادق است. اگر به خدا توکل کنیم پاسخ آن را خواهیم گرفت و اگر مسیر مقابل آن را انتخاب کنیم هم آثار همان راه را خواهیم دید. حاج قاسم در تحولات اینطور عمل می¬کرد. در مباحث داخلی هم اگر همینطور عمل شود قطعاً پیروز دست¬یافتنی خواهد بود. کشور ما از همه امکانات لازم برای رشد و پیشرفت برخوردار است؛ از نیروی جوان برخوردار است؛ در علم به توانمندی¬های مناسبی دست یافته است و سرمایه و امکانات لازم برای حرکت در این مسیر را در اختیار دارد. این یک بحث کاملاً فنی است که مدیران رویکرد تراز انقلاب اسلامی و مبتنی بر مبانی اعتقادی را انتخاب کنند یا نقطه مقابل آن را.

***


سوال: بعضی از ویژگی¬هایی که برای شهید سلیمانی مطرح شد در چارچوب کلی آن به خوبی تبیین گردید. اما برای درک بهتر این موضوعات، لطفاً مصادیق بیشتری بیان کنید. مثلاً در خصوص نحوه تمرکز بر اهداف عملیاتی و کلان نگری و در عین حال جزئی نگری لطفاً مصادیقی از رفتارهای ایشان بیان کنید. مواردی که مطرح شد برای افرادی که با ایشان از نزدیک تعامل داشتند به خوبی قابل درک است. اما دیگران دوست دارند با ذکر مصادیقی از رفتار و عملکرد ایشان، اصول و شاخص¬های تفکر و مدیریت راهبردی ایشان را درک کنند. بیان این موضوعات می¬تواند دستاوردهای خوبی برای جامعه علمی نیز داشته باشد که به جای بررسی تجارب شرکت¬های خارجی، عملکرد شهید سلیمانی را مورد مطالعه قرار دهند. 

پاسخ دکتر مبینی دهکردی: مثال¬های مختلفی در خلال مباحث ذکر شد. داعش یکی از این نمونه-هاست. استراتژی کلان این بود که آمریکا باید در منطقه شکست بخورد. داعش با این هدف وارد منطقه شده بود که نظام سوریه را ساقط کند. آیا آنها با بشار اسد مشکل بنیادینی داشتند؟ جواب این سوال منفی است. پس چرا به سوریه حمله کردند؟ تحلیل آنها این بود که اگر سوریه را ساقط کنند پیوستگی فرهنگی و جغرافیایی مقاومت را قطع خواهند کرد و اگر این پیوستگی قطع شود ایران دیگر نمی¬تواند به حزب‌الله و حماس و جهاد اسلامی فلسطین کمک کند. آنها تصور می¬کردند با ایجاد این گسست جغرافیایی و فرهنگی، شاهرگ حزب¬الله را قطع کرده و عملاً کار آن یک¬سره می¬شود. وقتی کار مقاومت تمام شود سرپنجه¬های قدرت جمهوری اسلامی در منطقه قطع خواهند شد و وقتی این اتفاق بیفتد جمهوری اسلامی به سرعت ضعیف شده و مقابله آن بسیار ساده خواهد بود. استراتژی دشمن این بود و حاج قاسم هم به خوبی این مسئله را فهمیده و برای مقابله با آن هدف‌گذاری می¬کرد. بر اساس همین تحلیل هدف¬گذاری شهید سلیمانی این بود که دولت بشار اسد به عنوان دولت قانونی سوریه و یکی از محورهای اصلی مقاومت باید در منطقه حفظ شود. یعنی کمک شهید سلیمای به به دولت سوریه تنها کمک به بشار اسد  نیست. بلکه کمک به مقاومت و حفظ منافع ملی و ارتقاء امنیت ملی کشور ما در کل منطقه است. این دو هدف کلان است که در تقابل با یکدیگر قرار گرفته و تلاش-های شهید سلیمانی  غلبه هدف جهبه خودی را به دنبال داشت. اما برای تحقق این هدف کلان باید مسائل جزئی و عملیاتی نیز بررسی می¬شدند تا بر اساس آنها پازلی برای رسیدن به هدف فوق شکل بگیرد. سوالاتی از این قبیل که امکانات در دسترس شما در سوریه چیست و چه چیزی در این کشور دارید؟ فرصتها و ضعف¬های شما در این منطقه چیست  و سوالات مشابه دیگر که پاسخ آنها به شما کمک می¬کند تا منابع و مقدورات جبهه خودی، جهبه رقیب و جهبه دشمن را بشناسید (جمهوری اسلامی در سوریه هم با دشمن مواجه است و هم با رقیب) پیش¬تر نیز اشاره شد که حاج قاسم شخصیت آینده‌نگری بود و در عین حال که به آینده نگاه می¬کرد گذشته و حال را هم مد نظر قرار می‌داد و به کمک آن از دل رخدادها موفق به بیرون کشیدن روندها  شده و از این طریق به تحلیل¬های راهبردی مختلفی می¬رسید.
برنامه¬ریزی برای فتح نبل¬الزهرا نمونه¬ای از این رویکرد می¬باشد. این برنامه¬ریزی مربوط به زمانی بود که نیمی از حلب در تصرف داعش و نیمی از آن در تصرف نیروهای خودی بود و عملیات برای بازپس¬گیری کامل آن به بن¬بست خورده بود. در این شرایط جبهه مقاومت تصمیم گرفت قوای خود را بر آزادسازی فوعه و کفریا  متمرکز کند که نبل¬الزهرا  در سمت شمال این منطقه قرار داشت دشمن متوجه نقشه ما شد و علیرغم اختلافاتی که بین گروه¬های مختلف تکفیری وجود داشت در این منطقه علیه جبهه مقاومت با یکدیگر متحد شده و تمام توان خود را برای جلوگیری از اجرای این طرح به کار بستند. به همین دلیل وقتی خان¬طومان به تصرف ما درآمد آنها در بعضی مناطق دست به تحرکات آفندی زده و منطقه را بازپس گرفتند. به همین دلیل نتوانستیم در آن مقطع زمانی توفیق چندانی در آنجا به دست بیاوریم. در این شرایط به طور منطقی باید به دنبال یک طرح جایگزین می¬رفتیم. چرا که به رغم مشخص بودن اهداف کلان، اهداف جزئی انتخاب¬شده موفقیت¬آمیز نبوده است. اما این موضوع نباید به عنوان بن‏بست تلقی شده و این تصور ایجاد شود که کار به آخر رسیده است. در این مرحله با طراحی¬های مختلف، نهایتاً چهار راهکار ویژه به دست آمد و از میان آنها سخت¬ترین راهکار که در ارزیابی¬ها احتمال موفقیت آن کمتر از ده درصد تخمین زده می¬شد انتخاب شد. چرا که مزیت راهکار مزبور، غافلگیری کامل دشمن بود. وقتی جهت عملیات تغییر کرد ۶۸۰ پایگاه کلیدی دشمن با غافلگیری شدیدی مواجه شدند. حتی افرادی که جزء هسته¬های اصلی در جنگ طالبان بودند دچار غافلگیری شدند. این موفقیت یکی از مقاطع تاریخی در نبرد با داعش محسوب می¬شود. تا قبل از آن بین جبهه عراق و سوریه به دلیل نبود اتصال جغرافیایی، الحاق مناسبی وجود نداشت و برای عزیمت از عراق به سوریه باید منطقه را دور می¬زدیم. همچنین یکی از مشکلاتی که در نبرد با داعش با آن مواجه بودیم سرعت بالای تحرک این گروه بود. چندین بار اتفاق افتاد که ما با انجام عملیات، منطقه¬ای را آزاد کرده بودیم اما ظرف مدت چند ساعت چند هزار تویوتا به آن نقطه حمله می¬کردند. اما در عملیات نبل¬الزهرا بخش عمده¬ای از کادرهای تیمی داعش، از بین رفته و به دلیل غافلگیری پیش¬آمده و سهمگین بودن حمله ما، تعداد زیادی کشه نیز دادند و تا آنها بخواهند نیرو¬های خود را از منطقه جمع کنند رزمندگان جبهه مقاومت توانستند از کادرهای کلیدی آنها عبور کرده و به تعبیری می¬توان گفت که کمر داعش در آنجا شکسته شد. این موفقیت آنقدر بزرگ بود که از عملیات نبل¬الزهرا تا پیام حاج قاسم به رهبر انقلاب در خصوص هزیمت داعش، کمتر از ۶ ماه فاصله بود. چرا روند تحولات در این مدت ناگهان اینقدر سرعت یافت؟ جالب است بدانید در همین ایام پدر سردار سلیمانی فوت کرد و ایشان مجبور شد برای مراسم ترحیم ایشان به ایران بازگردد. اما بلافاصله بعد از مراسم به فرودگاه رفته و به سوریه بازگشت. چون عمیقاً متوجه شده بود که دشمن در ضعف راهبردی قرار گرفته و نباید به او فرصتی برای بازسازی قوای خود داد. اگر این فرصت به داعش داده می¬شد باز هم به یک گرگ درنده تبدیل می¬شد و باید پیش از این که چنین اتفاقی می¬افتاد کار داعش تمام می¬شود. مجموعه این عملیات¬ها تا تصرف بوکمال ادامه یافت و بعد از آزادسازی این نقطه پیام پایان حکومت داعش را برای مقام معظم رهبری ارسال کرد.

در برنامه¬ریزی و اجرای مجموعه این طرح¬های عملیاتی، نگاه سیستم و راهبردی از هم جدا نبودند. اساساً صاحبان تفکر راهبردی باید تفکر سیستمی قوی¬ای نیز داشته باشند. شاید بتوان گفت یکی از ویژگی¬های حاج قاسم نیز تفکر سیستمی ایشان است. ایشان به شدت انسان منظم و دقیقی بودند و نظراتی که در امور مختلف داشتند زیبا و جذاب بود.

مصادیق متعدد دیگری را نیز می¬توان در خصوص مدیریت شهید سلیمانی برشمرد. این نکته که حضرت آقا درباره شهید سلیمانی، ایشان را به عنوان یک مکتب و راه معرفی می¬کنند یعنی حاج قاسم تنها یک شخص نیست و این مکتب باید به خوبی معرفی شود. دانشگاه جامع امام حسین می¬تواند این موضوع را مورد بحث آکادمیک قرار دهد و البته در این مسیر نباید دچار شتاب¬زدگی شد. باید مسیر شناخت مکتب فکری ایشان، با تامل و قدرت علمی مناسبی طی شود تا بتوان بر اساس نتایج آن یک فرایند سیستمی و تفکر مدیریتی اثرگذار شکل بگیرد. ما باید بدانیم اتکا به خدا یا امید بستن به کدخدا کدام یک بیشتر جواب می¬دهد. این موضوع هم در ساحت زندگی فردی قابل طرح است و هم در ساحت زندگی سازمانی و اجتماعی. این همان مسیری است که در بیانیه رهبر انقلاب به عنوان گام دوم انقلاب نامگذاری شده است.

باور و تفکر فوق باید در بین آحاد جامعه ایجاد شود و متاسفانه در حال حاضر مردم با آن چندان آشنا نیستند. یکی از ظلم¬هایی که به انقلاب اسلامی، امام، مقام معظم رهبری و شهدا می¬شود همین است که مکتب فکری آنها به نسل جوان معرفی نشده است. این مشکل متاسفانه در دانشگاه‌ها نیز وجود دارد و عمق مباحثی که در این خصوص صورت می¬پذیرد چندان بالا نیست. حال آن که یکی از رسالت¬های ما تبیین مناسب این موضوعات می¬باشد. اگر بتوانیم این مسائل را خوب تبیین کنیم و مردم و جوانات بتوانند این راه پیموده شده و تجربه کسب شده را به طور ملموس درک کنند بسیاری از مشکلات کشور حل خواهد شد. یکی از مشکلات کشور همین است که دولتمردان به این مسائل باور نداشته و می¬خواهند مسیر دیگری را در پیش بگیرند  که در ظاهر ساده¬تر است. خداوند هم در قرآن کریم در پاسخ به همین افراد فرموده است اگر از من غافل شوید من هم از شما غافل خواهم شد. چنین مدیرانی دست آخر هم طلبکارانه مدعی می¬شوند که نگذاشتند کار کنیم. گاه خود همین مدیران وقیحانه این شعار را درباره جمهوری اسلامی سرمی¬دهند که «این خانه از پای¬بست ویران است.» پای¬بست این خانه تفکر شماست. اگر آن را تغییر دهید همه چیز تغییر خواهد کرد. حاج قاسم یک سبک تفکر راهبردی مبتنی بر مکتب فکری انقلاب اسلامی بود و اگر بخواهیم دقیق¬تر بگوییم این تفکر راهبردی تراز انقلاب اسلامی و مکتب فکری امام و مقام معظم رهبر است. که بهترین آن انقلاب است.

وقتی کسی باور داشت که نمی‌شود آمریکا را شکست داد طبیعتا به دنبال سازش با این کشور خواهد بود تا بعد از آن مشکلات را حل کند. اما رویکرد دیگر این است که می‌شود آمریکا را شکست داد و بر آن غلبه پیدا کرد و به قدرت برتر تبدیل شد. حاج قاسم رویکرد دوم را انتخاب کرد و توانست از آن جواب مناسبی نیز بگیرد. وظیفه ما این است که این طرز تفکر را به خوبی تبیین کرده و آن را به عنوان یک الگو به زیبایی به جامعه، مردم، جوانان و نخبگان معرفی کنیم. وقتی چنین مکتبی شکل گرفت دیگر کسی دنبال نسخه¬¬های بدلی نخواهد رفت و وقتی هنر انقلاب با اعجاز چنین تفکراتی ایجاد شد دور تمام مکاتب دیگر خط بطلان کشیده خواهد شد.

تعداد زیادی از مبارزان انقلابی پیش از پیروز انقلاب اسلامی برای آموزش نظامی به فلسطین می¬رفتند. چون فلسطینی¬ها الگوی مبارزه بودند. شهید چمران، سرلشگر صفوی و تعداد زیادی از شخصیت های انقلابی در آنجا آموزش دیده بودند. جالب بود که این افراد وقتی می¬خواستند به ایران بازگردند به تقلید از فلسطینی¬ها چفیه¬ای به دور گردن خود می¬انداختند و این موضوع به نوبه خود به یک برند تبدیل شده بود. اما در کمتر از پنج سال از پیروزی انقلاب اسلامی، تمام این الگوها و مکاتب فرو ریخت و اسلام ناب محمدی که انقلاب اسلامی آن را مطرح کرد در جهت احیای هویت اسلامی بروز و ظهور پیدا کرد. بعد از آن بود که رزمندگان بسیجی جمهوری اسلامی به الگویی برای دیگران تبدیل شدند و بر تفکرات سوسیالیسم در فلسطین و ناسیونالیسم در دیگر کشورها خط بطلان کشیده شد و بعد از آن هم کمونیسم که یکی از مکاتب ساخته دست بشر است بطور کامل فروپاشیده شد و اسلام به یک الگوی مبارزاتی بسیار زیبا تبدیل شد. دشمن وقتی نتوانست بر این الگو غالب شود دست به درست کردن اسلام بدلی زد. داعش نمونه¬ای از همین برنامه¬هاست که به نام اسلام به دنیا معرفی شد تا از رشد فزآینده اسلام¬گرایان در آمریکا و اروپا و بقیه جهان جلوگیری کند و تا حدودی هم در این مسیر موفق بودند. چرا که از طریق رسانه¬ها و انجام عملیات روانی، تصاویر مختلفی از دولت اسلامی عراق و شام را برای مردم دنیا پخش کردند تا به آنها نشان دهند که اسلام دینی سرشار از خشونت است و سر بریدن، ترور و وحشی¬گری جزئی از آن است. آنها از این طریق در بین مرم همه جهان ترس زیادی ایجاد کرده و جلوی رشد اسلام¬گرایی و توجه به فضایل اخلاقی را تا حدودی گرفتند.

اگر بخواهیم این پدیده را ارزیابی کنیم مشاهده می¬شود که رشد اسلام در محیط بیرونی آن فزاینده ولی در محیط درونی آن رو به کاهش است. این موضوع به چه برمی‌گردد؟ به این که چه تفکری حاکم باشد؛ چگونه مدیریت انجام شود؛ سیاستگذاری¬ها چگونه باشد و این سیاست¬ها چگونه به اجرا درآید. هر جا که خوب حرکت کنیم نتیجه خوب هم خواهیم گرفت و هرجا که بد عمل کنیم نتیجه هم نامطلوب خواهد بود. ما باید از تفکر حاج قاسم الهام گرفته و از طریق آن عبرت¬آموزی کرده و بصیرت خود را افزایش دهیم. چنین کاری حتماً نتیجه ارزشمند و مقبولی حاصل خواهد کرد.

***

سوال: اشاره شد که حاج قاسم از توانمندی¬های ذاتی مدیریت نیز برخوردار بودند و بقیه را در یک فرآیند رشد پایی به بالا کسب کرده بودند. سوال این است که آیا کسی که از چنین توانمندی¬هایی برخوردار است خود به خود پیدا میشود و بعد مسئولان مافوق روی آن کار می‌کنند یا باید او را پیدا کرد؟

پاسخ دکتر مبینی دهکردی: بر اساس مبانی اسلامی می¬توان یک فرآیند شش مرحله¬ای را برای کادر سازی متصور بود. اولین مرحله کشف است؛ . بعد از کشف نوبت به نشان¬سازی می¬رسد مرحله سوم بر کشف استعداد متمرکز است. چهارمین مرحله، آموزش و تمرین می¬باشد. مرحله پنجم ورز دادن این افراد و دادن فرصت¬هایی به او در میدان عمل است تا بتوان با آزمون و خطا مهارت او را افزایش داده و از طریق بازخورددهی نوعی بهبود مستمر در توان مدیریتی وی ایجاد نمود. در ادامه آرام آرام سیرگردش طولی برای این افراد ایجاد شده و در کنار آن یک کانون ارزیابی تشکیل می¬شود تا این افراد مرتباً مورد ارزیابی و توسعه مهارتی قرار گیرند و علاوه بر این اگر به تمرین میدانی نیاز دارند میدان وسیع¬تری در اختیار آنها قرار داده می¬شود تا استعداد نهفته و بالقوه وی آرام آرام فرصت ظهور پیدا کند. در این فرایند چنین نیروهایی به تدریج به کادری قوی تبدیل می‌شوند؛ چون خود او باید بر ترس¬هایش غلبه کرده و به توانمندی¬های خود باور پیدا کند. در سیره انبیاء نیز همین موضوع مشاهده می¬شود. وقتی موسی به پیامبری مبعوث شد از خداوند خواست تا برادرش هارون نیز در کنار او حضور داشته باشد. حضور هارون قوت قلبی برای موسی بود و در عین حال برنامه¬ای برای کادرسازی بعد از جناب موسی نیز بود با آن که هارون زودتر از ایشان از دنیا رفته و شخص دیگری جانشین او می‌شود اما این فرایند طی شده است. همین فرآیند رشد برای خود موسی نیز پیش از آن اتفاق افتاده و ده سال از عمر خود را نزد شعیب پیامبر گذرانده بود. از این نمونه¬ها در سیره انبیا فراوان است و همه آنها بر این ایده استوار است که فرصت بروز استعداد افراد به شکل مناسبی فراهم آمده و بتوانند توانمندی¬های خود را در میدان عمل نشان دهند تا مورد آزمون و آزمایش و محک و تجربه قرار بگیرد. در چنین فرآیندی به تدریج جوهره اصلی فرد شکل گرفته و می¬تواند در مسیرهای دشوار و افق¬های بلند گام بردارد.

****

سوال: اشاره شد که یکی از مسائل در عراق، تشکیل حشدالشعبی و فتوای آیت الله سیستانی در این خصوص بود. اگر بخواهیم این موضوع را با بحث پیش¬برندگی در تفکر حاج قاسم تلفیق کنیم آیا حاج قاسم تاثیری در صدور فتوای جهاد آیت‌الله سیستانی داشته و اقدامی در خصوص آن انجام داده بودند؟

پاسخ دکتر مبینی دهکردی: سردار سلیمانی گفتگویی با آیت الله ‌سیستانی داشته و ضمن تبیین خطر داعش، عواقب وخیم عدم صدور این فتوا را نیز  را  به ایشان متذکر شدند. بعد از این صحبت که حدود دو ساعت به طول کشید آیت¬الله سیستانی فتوای جهاد را صادر کردند. یعنی دقیقاً ایشان در تعاملی که با آیت الله سیستانی به عنوان مرجعیت شیعه عراق داشتند نقش مهمی در صدور این فتوا دارا بودند.

در جلسه¬ای با حضور ایشان مشغول بررسی بعضی مسائل بودیم. ناگهان از عراق تماس گرفته و مساله داعش را به ایشان اطلاع داده و متذکر شدند که داعشی‌ها به ده کیلومتری بغداد رسیده¬اند. فردای آن روز فتوای جهاد از آیت¬الله سیستانی گرفته شد. آن فتوا منجر به ایجاد یک روح حماسی در بین جوانان عراق شد و بیش از دو میلیون و دویست هزار نفر نیروی شیعه عراقی برای جهاد ثبت نام کردند. این اتفاق در شرایطی افتاد که کل ظرفیت آموزش نظامی ما در ایران و عراق برای دوره¬های فشرده یک ماهه مجموعاً پانزده هزار نفر بود و در نهایت ده تا پانزده درصد ثبت‌نام شدگان، تحت قرار گرفتند و بدون پشتوانه حمایت دولت نیرویی به استعداد دویست و هفتاد هزار آموزش و سازماندهی شد. نقطه شروع این حرکت، فتوای آیت¬الله سیستانی بود و بعد از آن به تدریج این جریان شکل¬گرفت. خوب است بدانید فشار داعش در ابتدای کار به حدی بود که بعضی از تحلیگران سیاسی، کار عراق و سوریه را تمام¬شده تلقی کرده و سردار سلیمانی را پیشاپیش به عنوان عامل این شکست¬ها معرفی می¬کردند.

یکی از ویژگی¬هایی که در آینده در تبیین شاخص¬های تفکر و مدیریت راهبردی شهید سلیمانی به آن اشاره خواهد شد موضوع مدیریت و رهبری است. سردار سلیمانی یک مدیر صرف نبود. ایشان رهبری برخوردار از ویژگی¬های کاریزماتیک قوی بودند. شخصیت امیرالمومنین الگوی تام و تمام چنین رهبرانی است. آن حضرت یک شخصیت چند وجهی بود. ایشان وقتی با کودکان یتیم مواجه می¬شدند در نهایت خشوع و خضوع بودند. اما در مبارزه با عمر بن عبدود شخیصت حماسی و مبارز ایشان تماشایی است. شهید مطهری این موضوع را کتاب جاذبه و دافعه امیرالمومنین به خوبی تبیین کرده¬اند. حاج قاسم نیز یکی از شیعیان خالص مکتب علوی بود و به معنای واقعی کلمه در مقابله با خصم شجاع قوی و محکم و در مقابل دوستان خودی، بسیار رئوف و مهربان و همچون پدری دلسوز بود. این ویژگی¬ها تا اندازه¬ای در همه ما وجود دارد. اما شهید سلیمانی آنها را به خوبی پرورش داده بود.

***

سوال: تفکر راهبردی از دیدگاه غرب و از دیدگاه جمهوری اسلامی و حاج قاسم چه شاخصه¬هایی دارد که بتوانیم برای آن بحث عراق و سوریه را مقایسه زوجی کنیم و بررسی کنیم؟

پاسخ دکتر مبینی دهکردی: ممکن است شاخص¬ها مشابه باشند ولی جوهره و ماهیت متفاوتی دارند. همین موضوع نگاه به عقل در تمدن اسلام و غرب که مفصلاً توضیح داده شد نمونه¬ای از این تفاوت¬هاست نگاه غرب به مدیریت نگاه مادی است. آنها هم کل‌نگری و جزء¬نگر را مورد تاکید قرار می¬دهند. اما این کل¬نگری بر مبنای نگرش و ابزار مادی شکل می¬گیرد و حال آن که در انقلاب اسلامی، کل¬نگری بر مجموع مسائل مادی و معنوی استوار است. ما بر این اعتقادیم که توجه توام به هر دو سطح فوق نتیجه¬آفرین است و نه ابزارهای مادی به تنهایی و نه معنویت صرف پاسخ¬گوی نیازهای بشری نیستند. در تفکر راهبردی در مدیریت اسلامی این دو عنصر با همدیگر عجین و ممزوج هستند و همین امر باعث دستیابی به نتایج عالی می¬گردد.

در صدر اسلام هم همین¬گونه بود. مسلمانان در جنگ بدر با آن که تعداد اندکی بوده و از امکانات چندانی نیز برخوردار نبودن به خاطر قدرت اراده  و عزم و ایمان بر سپاه مشرکان برتری یافتند و بر آنها پیروز شدند. اما در جنگ احد به غنیمت¬های جنگی طمع کرده و مولفه¬های معنوی تا حدودی کمرنگ شد. نتیجه نیز آن شد که علیرغم توفیق اولیه، در نهایت در جنگ شکست خوردند.

اگر به مسائل معنوی توجه نکنیم و به تعبیر عارفانه آن دست عنایت الهی از سر ما برداشته شود چنین اتفاقاتی کاملاً طبیعی است. به ویژه آن که طرف مقابل در مسائل مادی به شکل قابل توجهی از ما پیشرفته¬تر است. آنچه که انقلاب اسلامی را معنادر کرده و به آن قدرت غلبه بر دشمنان می¬دهد همین بد معنوی البته در امتزاج با مسائل مادی است. در این صورت هیچ قدرتی حریف آن خواهد شد. نمونه آن در ۲۱ بهمن 57 است که عموم دلسوزان و اطرافیان امام نگران حکومت نظامی بودند. اما امام بعد از دو رکعت نماز و توسل به ائمه اطهار، به حضور مردم در خیابان¬ها فتوا دادند و از ساعت چهار بعد از ظهر تا چهار صبح ظرف دوازده ساعت سرنوشت انقلاب اسلامی رقم می¬خورد. اگر امام خمینی آن تصمیم قاطع را نمی¬گرفتند و یا امتزاج بین عقلانیت و معنویت اتفاق نمی¬شد اتفاقات دیگری می¬افتاد. مرحوم آیت¬الله طالقانی در آن زمان در کنار امام حضور داشتند. اما با این اقدام بوده و آن را به شدت خطرناک می¬دانستند. تصور ایشان این بود که چنین تصمیم حداقل دو میلیون کشته به دنبال خواهد داشت. حال آن که ارتش تصمیم داشت در آن ساعات، رهبران انقلاب را قتل عام کرده و از این طریق کار انقلاب را یکسره بکند. اما امام خمینی با تکیه بر عناصر معنوی، نه تنها این تهدیدات را از بین برد بلکه آن را به فرصتی عالی برای کسب فتح و پیروزی تبدیل کرد.

مشابه همین موضوعات در واقعه طبس نیز دیده می¬شود. در خاطرات مرحوم حاج¬احمدآقا چنین آمده است که آن شب ساعت چهار نیمه¬شب، امام خمینی به امامزاده صالح مشرف شده و در آنجا دست به دعا و توسل برداشتند. وقتی ساعت هفت صبح به جماران بازگشتند و رادیو را روشن کردند اخبار مربوط به طوفان شن پخش می¬شد. فردای آن روز امام خمینی در سخنرانی خود این صحبت را مطرح کردند که شن¬ها مامور چه کسی بودند و این کار خدا بود. وقتی خرمشهر بعد از آن همه مبارزه سخت و طاقت¬فرسا آزاد شد امام فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد. در ماجرای یکی از کودتاها نیز سگی را که باعث لو رفتن عملیات شده  بود مأمور خدا دانستند.

این مسائل با نگاه عقلانی محض و ابزار مادی قابل سنجش نیست.  در تحولات منطقه هم همین مسائل قابل مشاهده است. اگر خاطران افسران اسرائیلی در جنگ ۳۳ روزه را مطالعه کنید (که قطعاً در خاطرات دشمن در خصوص توان جبهه خودی اغراق نمی¬شود) یکی از آنها در خاطرات خود می¬¬گوید «من افرادی را دیدم که شمشیر به دست داشته و لباس سفید پوشیده بودند و بر سر ما فرود می آمدند.» این همان سنت الهی است و  در قرآن کریم نیز وعده داشته که  وقتی شما خداوند را خالصانه یاری دهید او نیز از جایی که شما اصلا تصور نمی¬کنید شما را روزی خواهد داد.

***

سوال: در خصوص پیش¬برندگی و پیش روندگی، لطفا مصادیق بیشتری از شهید سلیمانی بیان کنید.

پاسخ دکتر مبینی دهکردی: روح حاکم این است که اگر خودتان را بسازید می‌توانید دیگران را هم بسازید. ما هرجا خود را ساختیم و  عناصر و سازمان و مولفه¬های قدرت خود را به کار گرفتیم توانستیم جواب مطلوبی به دست آوریم. به عنوان مثال، در ابتدا قرار نبود فاطمیون با چنین استعدادی تشکیل شود. آن موقع صحبت از صد یا دویست نفر نیروی داوطلب از این افراد بود. وقتی این نیروها در صحنه رزم حضور داشته و توان خود را نشان دادند مشخص شد از پتانسیل بالایی برخوردار هستد. در آن مرحله شهید سلیمانی برادری را مامور کرد که چهارصد یا پانصد نفر از این نیروها را شناسایی و سازماندهی کند. آن زمان داعش تعدادی نیرو از افغانستان جذب کرده بود و ما هم به این نتیجه رسیدیم خوب است در جبهه خودی نیز از تعدادی برادر مجاهد افغانستانی استفاده کنیم. این ایده اساس تشکیل فاطمیون شد که تنها متعلق به ایران و سوریه نیست. بلکه متعلق به افغانستان است و در مناطق دیگر نیز حضور دارند. فاطمیون از نقطه صفر و از هیچ شروع شد و امروز به چنین نقطه¬ای رسیده است.

یکی از ویژگی¬ها و محاسن حاج‌قاسم این بود که در زمینه¬هایی که تخصص چدانی نداشت خوب به صحبت¬ها و ایده¬های دیگران توجه می¬کرد. ایشان شخص باهوش و زیرکی بود و می¬توانست اطلاعاتی را که بدین طریق دریافت می¬کرد به خوبی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و از آنها نتیجه¬گیری کند. وقتی هم که نتیجه¬گیری و تصمیم ایشان را در این امور پیاده¬سازی می¬کردیم می¬دیدیم که بهترین تصمیم را گرفته است. ایشان از نخبگی و شهود مدیریتی بالایی برخوردار بود؛ خوب می فهمیدو چون خوب می فهمید خوب استنباط می¬کرد؛ خیلی راحت هدایت می‌کرد و نتیجه خوبی به دست می¬آورد.

تعدادی از کارکنان نیرو مسئول امور تشریفات هستند و متحمل زحماتی زیادی نیز می¬شوند. شهید سلیمانی در جلسه‌ای که با این افراد داشت به آنها گفته بود وقتی اینجا مهمان حضور دارد و شما چند ساعت معطل آنها هستند چه کار می کنید؟ ایشان توصیه¬های اخلاقی خیلی خوبی به این افراد کرده بود و با آنها در خصوص ذکر گفتن در این ساعات صحبت کرده بود. این بخش از شخصیت حاج قاسم چندان مطرح نشده است و بیشتر از لحظاتی از زندگی ایشان داستان¬هایی  نقل شده که تحت فشار سنگین کاری، با عصبانیت و تندی، به نیروهای تحت امر خود دستوراتی را داده¬اند. شهید سلیمانی هم انسان بود و گاهی عصبانی و خسته و بی-حوصله هم می¬شد. اما شخصیت ویژه ایشان از ابعاد دیگری نیز برخوردار بود. ایشان بدون آن که لب¬هایش به هم بخورد دائم¬الذکر بود. حتی یک بار در حضور ایشان به مناسبت رفتار ریاکارانه یک شخص خاص، جمله¬ای در تقبیح ریاکاری گفتم. ایشان در همان حال ناگهان تسبیحی که در دست داشت به دیوار خانه کوبید. ماجرا این بود که ایشان در حالی که در حال شنیدن صحبتهای ما بود تسبیح در دست داشت و بدون آن که ما متوجه شویم در حال ذکر گفتن بود. وقتی آن جمله در جلسه مطرح شد ایشان تصور کرد که مخاطب کلام ایشان است.

وقتی کسی به قدرت لایزال الهی متصل شود قدرت و عزت را به دست خواهد آورد. عمل، اخلاص و معنویت شهید سلیمانی، او را به اوج عزت رساند. ایشان قبل از آن که ترور شوند شاید از قریب به ده حادثه نجات پیدا کرده بودند. چرا در این حوادث ایشان به شهادت نرسید؟ چون  تراز شهادت‌حاج‌قاسم یک تراز بی‌نظیر است. اولاً ایشان به بدترین شکل ممکن و با اصابت یک موشک به خودرویی که در آن حضور داشت به شهادت رسید. ثانیاً ایشان توسط اشقی¬الاشقیا یعنی ترامپ و سران جنایتکار دولت آمریکا به شهادت می¬رسد و ترامپ از این مساله لذت هم برد. شهید سلیمانی به ناجوانمردانه ترین روش ترور شد و بدنی که از ایشان باقی ماند به تعبیر حضرت آقا اربا اربا بود. به تعبیر سردار سلامی و سردار قاآنی نوع شهادت حاج قاسم در تاریخ انقلاب ما بی نظیر است و چنین نمونه¬ای نداشته¬ایم. سرداران زیادی همچون احمد کاظمی، حسین همدانی و حمید باکری شهید شدند ولی شهادت سردار سلیمانی متفاوت بود و حتماً رازهای زیادی در این مساله وجود دارد.

اتصال ایشان به ملکوت دائمی بود و واقعاً به دنبال شهادت بود.  هر زمان که در نزد ایشان حرفی از شهید و شهادت زده می¬شد با بغض و تاثر، خاطرات خود را شهدایی که با آنها همراه بود تعریف می¬کرد. وقتی در آخرین نوبتی که با وی ملاقات داشتم خبر موضوعی را به ایشان دادم پاسخ داد که «خبر شهادت برایم آوردی» او به دنبال شهادت بود . این جملات وی در آخرین ساعات زندگی که «خداوندا مرا پاکیزه بپذیر» برگرفته از صداقت باطنی ایشان بود. این صداقت به جز با اتصال به ملکوت و دائم¬الذکر بودن از مسیر دیگری حاصل نخواهد شد.او هر شب  شاید  دست کم یک ساعت از خوف خدا می¬گریست. البته در میدان رزم بر سر نیروها نهیب می¬زد و این امری طبیعی است چرا که فرمانده باید کار رزم را پیش ببرد. اما هر جا هم که تندی می¬کرد بلافاصله عذرخواهی کرده و با بوسیدن سر طرف مقابل از وی دلجویی ¬می¬کرد.

باید واقع¬بین باشیم و در عین حال آرمان¬گرا هم باشیم. حاج قاسم انسانی بود مثل ما. این طور نیست که بخواهیم خیلی از مواردی که در رابطه با ائمه اطهار شنیده¬ایم درباره ایشان هم به کار ببریم. مساله اصلی نیز همینجاست که رمز و راز این که یک فرد عادی به چنین توفیقاتی دست پیدا کند چیست؟ پاسخ آن نیز تلفیق معنویت باید با زندگی فردی و اجتماعی است. حاج قاسم به چنین چیزی به معنای واقعی کلمه باور داشت.

ایشان بعد از شهادت به خواب یکی از دوستان آمده بود و لحظات شهادتش را این¬گونه توصیف کرده بود: «ناگهان دیدم یک بوی عطری بسیار دلنشینی در ماشین پیچیده است و دست من در دست امیرالمومنین بود.  بعد که یک مقدار بالا رفتیم دیدم دست من قطع شده است.» یعنی آنها اصلاً درد را احساس نکردند و همان زمان که موشک به خودروی آنها اصابت کرده روحشان از بدنن مفارقت کرده و از قفس تن آزاد شده است.

در تهران نه میلیون نفر پیکر ایشان را تشییع کرد. این آمار در کل کشور چیزی حدود شصت میلیون نفر تخمین زده میشود. کسی از این جمعیت برای شرکت در مراسم دعوت نکرده بود و آنها به صورت خودجوش در مراسم حضور داشتند. این که گفته¬اند ایشان سردار دلها است تعبیر زیبایی است. آنکه در دلها جا دارد او را نیز در دل¬ها جا داده و عزت می¬بخشد. تا قبل از آن حتی بعضی از افراد انتقادات بدی از وی می¬کردند. شما می دانید متاسفانه صحبت¬های مسئولان سیاسی کشور هیچ تاثیری بر روی آمریکا¬یی¬ها ندارد. ولی صحبت¬های حاج قاسم در همدان تا چند ماه آنها را کلافه کرده بود. آمریکایی¬های صحبت های ایشان را به عنوان مرد شماره یک نظامی ایران تحلیل می¬کردند و همین موضوع آنها رو وحشت زده کرده بود. صحبت¬های ایشان در واقع یک عملیات روانی حساب  شده بود و از بعضی دوستان انتظار بود که بهتر آن را درک کنند.

 

***

جلسه سوم

شاخص نهم: دوگانه رهبر-مدیر
اکنون به نهمین شاخص که رهبر مدیر است می پردازیم و وجه تمایز بین مدیریت و رهبری در سبک مدیریت سردار سلیمانی را بررسی می کنیم. این شاخص دارای هجده زیر شاخص است.
رهبری و مدیریت دارای وجوه اشتراک و تفاوت هستند اما اکنون به این مبحث از دیدگاه نظری  نمی پردازیم بلکه تمرکز خود را برروی مصادیق عملی رهبری در عملکرد سردار سلیمانی قرار می دهیم.
نخستین تفاوت رهبر و مدیر آن است که یک رهبر بر چشم انداز، اهداف ، مباحث کلان و بر رسیدن به آن چه که مطلوب است  نه آن چه که موجود است تمرکز دارد .ممکن است این وظیفه فردی یا سازمانی باشد.
سردار سلیمانی در حوزه مسئولیت خود (نیرو قدس سپاه پاسداران) افق های پنج ساله ، ده ساله و حتی پنجاه ساله تعیین کرده بود. دراین برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت مراحل رسیدن به هدف تماما تدوین شده است .
اکثر اوقات برادران نیروی سپاه فایده ی هدف گذاری ها ی بلند مدت را از اینجانب می پرسیدند
زمانی که برای آن ها شرح می دادم مطالب برایشان غیر قابل باور بود منتهی به محض  روئیت اسنادی که تهییه شده بود همه شگفت زده می شدند.
درهدف گذاری های کوتاه مدت و بلند مدت  یک چشم اندازسازی درابعاد کلان صورت گرفته  است.
فعالیت های ما در حوزه های مختلف به دلیل اقتضائات زمانی،مکانی و تنوع فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی متفاوت است. 
به عنوان مثال ترکیب جمعیتی لبنان وآرایش سیاسی آن با کشور سوریه که هم مرزآن است کاملا متفاوت است هم چنین کشور های عراق،یمن،افغانستان و پاکستان با هم تفاوت هایی دارند . به همین دلیل باید هدف گذاری های بلند مدت یا کوتاه مدت انجام داد و برای هریک برنامه ریزی کرد.
نکته مهم تر آن است که هریک از حوزه ها برای رسیدن به طرح کلان کدام مسیر را باید طی کنند؟
  مراحل به ترتیب به این صورت است : طراحی، هدف گذاری ، تبدیل هدف ها به هدف های عملیاتی، تبدیل هدف های عملیاتی به راهبرد، سیاست های راهبرد، تبدیل سیاست های راهبرد به شاخص، تبدیل شدن شاخص به برنامه و مرحله آخرپیاده سازی برنامه است.                   
تمام گروه هایی که در جلسات گذشته به آن ها اشاره شد طی این فرآیند به یک قدرت منطقه ای تبدیل شده اند تمامی فعالیت ها طراحی  و هدف گذاری شده است ،مورد ارزیابی  قرار گرفته است، آسیب شناسی شده است وصرفا کارعملیاتی نبوده است.
نتیجه می گیریم سبک مدیریت در مکتب سردار سلیمانی به صورت یک رهبر مدیر نه صرفا یک مدیر به تنهایی است.
سردار سلیمانی تنها به دنبال وظیفه سازمانی و ماموریتی خود نبود برخی از افراد هم به دلیل این موضوع از ایشان ناراحت بودند.
سردار معتقد بود  با آمدن این افراد ایشان محدود به وظایف سازمانی می شود و در نهایت دست آوردی نخواهد داشت.
سردار سلیمانی به دنبال خلق اثر بود .به دلیل تلاطم محیط، نرخ تغییرات بالا، تشدید رقابت ها و بازیگران مختلفی که در حیطه ماموریت وی اثر گذار بودند لازم بود نقش یک رهبر مدیر را ایفا کند و با نقش مدیریت صرف موفق نمی شد.
سردارسلیمانی ازتمامی توان، منابع و قابلیت ها را برای رسیدن به هدف استفاده می کرد و این تفکر که آیا پیروز می شویم یا خیر؟ برای ایشان مطرح نبود.
در طی بیست و سه سال  فرماندهی سردار هر سال وقایع مهم و تاریخ ساز رخ داده است که علی رغم فشار سنگین، رقابت سنگین، اجماع منطقه ای و حتی بین المللی علیه کشورما درتمام حوادث  بلا استثنا جمهوری اسلامی پیروزمیدان بوده است.
برای مثال گروه تکفیر خودش به تنهایی قدرت نداشت . صهیونیسم ، آمریکا و اروپا همگی از این گروه حمایت می کردند تا آن را تقویت کنند، تا حدودی موفق بودند  ولی در انتها نتوانستند پیروز شوند.
چگونه امکان دارد گروه ها ی تکفیری مانند داعش و جبهه النصره کمتر از سه ماه به یک سازمان رزم قوی مجهز اثر گذار تبدیل شود؟ چگونه سیصد هزار نفر جذب می شوند، بسیج می شوند، آموزش داده می شوند و در سوریه و عراق می ایستند؟ از همه مهمتر اینکه چگونه تجهیز و تسلیح می شوند؟
عکس هایی از هفتادو پنج هزار تویوتا دو کابینه موجود است .اگر طول هر ماشین چهار مترو سی سانتی متر باشد در هفتادو پنج هزار ضرب شود چگونه این صف ها ی طولانی از تویوتا به عراق و سوریه انتقال داده شده است؟
زمانی که به بررسی اطلاعات می پردازیم مشاهده می شود این نیرو ها توسط ترکیه،اردن، امارات، عربستان، قطرآموزش داده شده اند و تمامی مراکز آموزش نظامی این کشورها در خدمت تکفیر بوده است.
با توجه به ابتدای جلسه یکی از ویژگی ها ی رهبر مدیر تمرکز بر چشم انداز و اهداف است نه صرفا تمرکز کردن بر وظایف.
دومین ویژگی این است که رهبر پیش بینی می کند اما مدیر معمولاً عکس العمل نشان می دهد.
یک موضوعی به نام « رویکردها » در مدیریت وجود دارد. این موضوع سه زیر شاخه دارد : رویکرد پراکتیو(Proactive approach) ، رویکرد فعال(Active approach )  و رویکرد منفعلانه
به عنوان مثال مشکلی در کشور یا منطقه ایجاد می شود اگر به دنبال مسئله یابی یا به دنبال حل مسئله برویم و راه حلی پیدا کنیم این رویه، رویه منفعلانه است ممکن است این روش  با توجه به شرایط  طبیعی باشد یا خیر طبیعی نباشد.
در مورد دوم  نباید اجازه داد دچار مشکلات شد سپس چاره اندیشی کرد؛به دلیل این که نرخ تغییرات، سیر تحولات ، نرخ فناوری ها و رشد علمی به حدی سرعت دارد که تا به حل مشکل بپردازیم سایر مشکلات گریبان گیر ما خواهد شد.
با توجه به شرایط روز نوع مدیریتی که می تواند موثر باشد رویکرد طراحی (Design)است.         
براساس طراحی ، پیش بینی و هدف گذاری که انجام می شود مشخص می کند هدف چیست و از تمام امکانات برای رسیدن به هدف استفاده می شود؛ سپس آسیب شناسی می شود و پس از ارزیابی دقیق  درصدد رفع مشکل اقدام می شود.
در این شرایط است که تفاوت رهبری و مدیریت مشخص می شود.
رهبر به دنبال حاکم کردن رویکرد طراحی است و سعی در محقق کردن اهداف دارد و برای رسیدن به هدف ، محیط را ارزیابی و ایرادات را برطرف می کند.
تعریف مدیریت آن  است که یک حادثه ای رخ می دهد  و فرد مدیر آن رویداد را مدیریت می کند؛ مدیریت به تنهایی ایرادی ندارد اما همانطور که در گذشته اشاره شد بستگی به شرایط دارد و باید جایگاه درست مدیریت را شناخت و آن را به کار برد.
زمانی که یک فرد رهبری کاری را برعهده می گیرد  به جای قرار گرفتن در مقابل تکنیک ها و تاکتیک های دشمن،سیاست های حریف و استراتژی های رقیب ، باید خود فرد ابتکارعمل داشته باشد ؛زمانی که  یک فرد ابتکار عمل را بدست بگیرد می تواند منشا اثر باشد.
 تاکنون در هرکدام از مسائل داخلی کشورکه ابتکار عمل به خرج داده ایم توانسته ایم موفق شویم ؛برای مثال : در زمان دفاع مقدس که کشور دچارتحریم تسلیحاتی بود و نهایتا امکان داشت  تعدادی کلاشینکف از لیبی و کره شمالی  وارد کشور شود این درحالی است که انواع سلاح های شیمیایی ، موشک اسکات ، میگ بیست ونه ،آواکس آمریکا و ناوچه های دریایی انگلیس  در اختیار کشور دشمن قرار داده بودند؛این کمبود تسلیحات نظامی در کشور باعث شد بر توانمندی ها و قابلیت های کشور خود تمرکز کنیم و اکنون در مباحث نظامی و دفاعی سرآمد شویم.
یکی از عوامل اثر گذار در عدم حمله آمریکا به ایران ، پیشرفت صنایع دفاعی و نظامی ایران است.
با توجه به این که این صنایع تولید داخلی است دشمن نمی تواند بگوید این صنایع محدود است و بعد از مدتی تمام می شود و با اعمال فشار و تهدید مانع از رسیدن سلاح به دست کشور ما شود؛ چون صنایع ما تکیه بر تولید داخل دارد و هر زمان نیاز به تولید مجدد باشد متخصصان داخلی آن را برآورده می کنند.
 برای اینکه صنایع دفاعی شما درون‌زا است، صنایعی است که عقبه ندارد که دشمن برآورد کند بگوید شما 2 هزار تا موشک دارید اگر در پروسۀ 15 روزه یا یک ماه حمله بکنید مجبور هستید از آنها استفاده کنید بعد با فشار و تحریم و تهدید مانع این می‌شود که این سلاح‌‌ها توسط تولیدکنندگان به دست شما برسد و این معادله را در یک پروسۀ 15 روزه و یک ماهه تغییر می‌دهد. ولی وقتی شما خودتان تولیدکننده باشید معنای آن این است که شما دو هزار تا ندارید و به جایی وصل هستید که پایان ندارد، هر چقدر که بخواهید تولید می‌کنید، چون دانش، تکنولوژی و نیروی متخصص آن را دارید به آن سمت می‌روید که تولید کنید.
در تحولات منطقه ما دقیقاً ‌این وضع را می‌بینیم اینکه حاج‌قاسم بیاید ببیند آمریکا افغانستان را اشغال کرد، آمریکا بعد سراغ عراق می‌رود، بعد از آن وقتی در غرب و شرق ما دو جا بتواند هم دولت طالبان را ساقط کند، هم دولت صدام را ساقط کند، در جاهای مختلف دیگر هم استقرار دارد، یعنی در کویت استقرار دارد، یعنی ما با 15، 16 کشور مرز خشکی و آبی داریم، در جلسۀ اول یک اشاره‌ای کردم آمریکایی‌ها بلااستثناء
با بررسی تحولات منطقه -  که سردار سلیمانی به آن اشراف کامل داشت –و بررسی رفتار آمریکا   که  افغانستان را اشغال کرد سپس در عراق دولت صدام را سرنگون کرد  بعد ازآن در غرب و شرق ایران طالبان را ساقط کرد سپس در آذربایجان ، بیشکک قرقیزستان ، تاشکند ازبکستان ، تاجیکستان ، پاکستان ، اینجرلیک ترکیه ، قطر ، کویت ، بحرین  و عربستان مستقر شدند  درمی یابیم آمریکا در تمامی مرز های خشکی و آبی ایران پایگاه نظامی داشته است .
در صورتی که در این موارد به بررسی عملکرد سردار سلیمانی بپردازیم در می یابیم راهکار ایشان از نوع مدیریتی صرف نبوده است که تنها عکس العمل نشان بدهد بلکه از نوع رهبری بوده است که ابتکار عمل را بدست گرفته است.به عنوان مثال در قضیه افغانستان آمریکا می خواهد گروهک طالبان را ساقط کند اما نباید اجازه داد کل افغانستان به دست آمریکا بیافتد یا در عراق با سرنگونی صدام نباید اجازه داد کل عراق را آمریکا بدست گیرد چرا که بعد از آن نوبت به ایران می رسد و استراتژی خاورمیانه بزرگ بعد از یازده سپتامبر مرحله به مرحله پیاده سازی می شود.
جمع بندی ها ی اشاره شده با یک طراحی کارشناسی که قریب پنج ماه  طول کشیده است و توسط  سردار سلیمانی بر اساس نظرات کارشناسان این حوزه گردآوری شده است صورت گرفته است سپس این جمع بندی ها به طرح ها ی راهبردی برای مقابله با آمریکا در افغانستان و عراق منجر شد ، سپس این طرح خدمت مقام معظم رهبری فرستاده شد و بعد از آن به شورای عالی امنیت ملی ارجاع داده شده و مصوب شد و سردار سلیمانی مسئولیت اجرایی آن را بر عهده گرفت.
در مسئله افغانستان بعد از فروپاشی طالبان آمریکا برای بدست گرفتن افغانستان به مقابله با گروه های جهادی پرداخت ؛ اما با حضور سردار سلیمانی در منطقه در مقابل آمریکا ، با فرمان ایشان گروها ی جهادی  کابل ، هرات و سایر استان های افغانستان را که در اختیار طالبان در حال فرو پاشی بود، تسخیر کردند و طرح آمریکایی ها در افغانستان عقیم ماند.
در مسئله عراق بار ها گفته شد کشور توان جنگیدن ندارد  آن سازمان بیش از  صد و هشتاد هزار نیروی نظامی به صورت کلاسیک وارد عراق کرده است ؛ یا باید به یک جنگ تمام عیار با آمریکا وارد شد و یا تسلیم شد. در واقع خالق اثر نیستند و با پیش بینی و هدف گذاری امورات را انجام نمی دهند.
همانطور که در بخش دفاعی گفته شد اکنون تولید موشک، ماهواره و هواپیما برای کشور مقدوراست.
در سال های گذشته تصور رسیدن به این  سطح از توان دفاعی برای کشور دشوار بود اما با هدف گذاری صحیح  و تلاش برای آن کشور به نتیجه رسید.
در حال حاضر در زمینه تسلیحاتی به دلیل اتکا کشور به توان داخلی ،تحریم های خارجی برای منع ورود تسلیحات به کشور اثری ندارد و علاوه بر تامین نیاز داخلی،  کشورتوان صادرات پیدا می کند  و بازوها ی قدرت خود را برای موازنه قدرت تقویت می کند و قدرت چانه زنی را بالا می برد.
.با توجه به مطالب فوق نتیجه می گیریم دومین شاخص رهبر مدیر در تفکر سردار سلیمانی ،پیش بینی کردن امور و عدم برخورد عکس العملی با مسائل بود.
رویکرد وی رویکرد منفعلانه و از سرناچاری نبود بلکه رویکرد پراکتیو بود و همواره چالش ها را مدیریت می کرد.
با پیروزی سردار سلیمانی در چالش ها ، شکست استراتژی های آمریکا را در خاورمیانه شاهد بودیم.
برای مثال شکست آمریکا درافغانستان، عراق و کفشی که توسط خبرنگار به سمت جورج بوش پرتاب شد، نشان از نفرت عمیق یک ملت از ابرقدرتی به نام آمریکا بوده است؛ پس از این رخ داد جورج بوش با نوری المالکی در سال 2008 بر سرخروج توافق کرد و سرانجام در سال 2011 از عراق خارج شد.
مبحث شیوه پیش بینی ، هدف گذاری، مدیریت و رهبری مبحث عمیقی است.
به عنوان مثال در دوران جنگ با عراق در عملیات دفاع مقدس یک لشکر به نام بدر وجود داشت که از مجاهدین عراقی به دلیل روحیه صدام ستیزی تشکیل شده بود. فرماندهی این لشکر را شهید اسماعیل دقایقی بر عهده داشت.
.این لشکر یکی از مصادیق پیش بینی و هدف گذاری است؛ به دلیل اینکه در داخل عراق آرایش پیدا کردند و سازماندهی شدند در حالی که ایران به داخل عراق تسلطی نداشت.
مدیران زیر دست دارند اما رهبران پیرو.
این سخن به این معنا است که یک فرد زمانی نقش کاریزماتیک دارد که بر دل ها حکومت کند. یک مدیر صرفا در چارچوب وظایف سازمانی خویش عمل می کند و دارای شاخص و نظام ارزیابی عملکرد است ؛منتهی اگر بخواهیم  انبیا و اولیا الهی را مثال بزنیم ،رهبر در جایگاه عالی رهبری قرار دارد.
یک رهبر مدیر راندمان کارش یک تفاوت ماهوی دارد؛ برای مثال سردارسلیمانی با سایر فرماندهان سپاه پاسداران به دانشگاه امام حسین(ع) می آیند به محض خروج از جایگاه در مراسم تمام دانشجویان مشتاقانه به دنبال سردار میروند تا ایشان را از نزدیک ملاقات کنند. علت چیست؟
علت رابطه دلی ومعنوی است. رابطه ای که قبل از وظایف سازمانی به وظایف و تکالیف الهی عمل شود و قبل از رضای خلق ،رضای خداوند را در نظر داشت.
امروزه ما به دنبال خوب انجام دادن کار خود هستیم تا نتوان ایرادی بر آن وارد کرد؛ این خوب است اما بهتر آن است که وظیفه و تکلیف خود را بشناسیم و رضای خداوند را در امور درنظر بگیریم.
سنت الهی آن است که اگر رابطه با خداوند اصلاح شود، خداوند هم رابطه انسان را با مردم، سازمان و محیط زندگی اضلاح می کند.
سردار سلیمانی به دنبال تحقق اهداف والا و تکلیف گرایی بود؛ رضایت خداوند و اهل بیت را اصل می دانست و وظایف بر عهده خود را فراتر از وظایف سازمانی تلقی می کرد.
به همین دلیل طرفداران زیادی داشت؛ حزب الله لبنان و سوریه با اینکه ایشان را ندیده بودند ولی نام ایشان را به کرات شنیده بودند.
به عنوان مثال سیل خوزستان در حیطه وظایف سردار سلیمانی قرارندارد اما ایشان درروستای سیل زده ماند و به صورت مداوم پیگیری انجام داد تا امکانات اولیه به روستا برسد.
این نقش باعث می شود به دل ها وارد شوید و اثر گذار باشید.
این طور نیست که رابطه زیردست با ما فوق یک رابطه تشکیلاتی ، سازمانی و خط کشی شده باشد  بلکه یک رابطه دلی است. ارتباطی است که فرد نقش لیدر و کاریزماتیک ، معنویت ، تکلیف گرایی و اهداف مقدس ما فوق خویش را می پذیرد و دراین اهداف با او شریک می شود.
تنها در این صورت است که می توان مثل یک کارمند سازمانی ساعت هفت وارد و ساعت دو بعدازظهر خارج نشد و اهمیتی به امکانات اضافه نداد چرا که اجر و مزد را خداوند می دهد و طرف معامله پروردگار یکتا است.
 در این صورت است که انسان اثر گذار می شود و می تواند هزاران نفر را سازماندهی کند و هرکدام از این افراد قدرتی تولید می کنند که آن قدرت تمام معادلات را تغییر می دهد.
در سبک مدیریتی سردار سلیمانی  نگاه ایشان به مجموعه های زیر دست و به طور کلی  انسان ها   از منظر انسانیت بود وبه دلیل انسان بودن به آن ها احترام می گذاشت و ارزش قائل بود .سردار سلیمانی نگاه ابزاری نداشت؛ نتیجه آن شد که نیروی تحت امر دیگر نگران پست، مقام و موقعیت سازمانی خود نبود بلکه تمام تلاش خود را برای تحقق آن اهداف مقدس به کار می برد. هم چنین  نیرو ها هنگام تحقق این اهداف مقدس  احساس رضایتمندی، استغنا، مفید بودن و موثر بودن می کنند که بالاترین دستمزد برای یک فرد، یک مجموعه یا سازمان احساس اغنای درونی و بیرونی است.
این که انسان شاهد اثرگذاری خویش باشد خیلی لذت بخش تر از آن است که شبانه روز تلاش کند اما این تلاش ها درک نشود و نهایتا در یک رقابت باطل حذف شود.از این قسم اتفاقات برای سردار سلیمانی نیز زیاد بود اما به دلیل رویکرد متفاوت ایشان  منفعت طلبان فرصت سواستفاده پیدا نکردند.


فایل‌های ضمیمه:
1399/06/22 - ١٠:٢٧ / شماره خبر: ١٣٤٦ / تعداد نمایش خبر: 2431
1399/06/22 - ١٠:٢٧ / Code: ١٣٤٦ / Number: 2431
برای این خبر نظری ثبت نشده است
نظر شما
نام :
ايميل : 
*نظرات :
متن تصویر را وارد کنید:
 






آدرس: تهران - بزرگراه شهید بابایی - دانشگاه جامع امام حسین علیه‌السلام - پردیس مرکزی- دانشكده و پژوهشكده مدیریت و اقتصاد

تلفن: 77105823-021 رایانامه: ckm@ihu.ac.ir

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دانشگاه جامع امام حسین علیه‌السلام می باشد.