سه شنبه ٢٦ تير ١٤٠٣_ العربية|English
 


چاپ خبر Print

گفتارپژوهی: دستاوردهای شهید سلیمانی در دوران دفاع مقدس


گفتارپژوهی: دستاوردهای شهید سلیمانی در دوران دفاع مقدس

موضوعات مرتبط: بانک اطلاعاتی شهید حاج قاسم سلیمانی


مجموعه گفتارپژوهی های مکتب شهید سلیمانی

فصل هفتم:
دستاوردهای شهید سلیمانی در دوران دفاع مقدس
از منظر سردار حسین معروفی

"دانلود متن کامل فصل هفتم از گفتارپژوهی های مکتب شهید سلیمانی"

مقدمه:

خدارا شاکریم که به بنده حقیر توفیق دادند که امروز در خدمت جمعی از نخبگان دلسوزان، و مروجین مکتب شهید سلیمانی که مکتب وحی و مکتب اهلبیت و امامین انقلاب هستم.
بسیار خوشحال شدم که شما یک کار دقیق و علمی در زمینه مکتب انجام میدهید تا از کار سطحی و خاطره گویی صرف جلوگیری شود. مکتب را نمیشود صرفاً با خاطره تعریف کرد. ضمن این که خاطره میتواند چاشنی تبیین مکتب باشد. این کار تبیین و گفتمان سازی، یک کار بسیار با ارزشی است.


1) مکتب شهید سلیمانی را دست یافتنی کنیم

نکته اول این که همه ما باید تلاش کنیم تا مکتب شهید سلیمانی را دست یافتنی کنیم. یعنی این که همه میتوانند همانند شهید سلیمانی مالک اشتر امام(ره) و مقام معظم رهبری  باشند. چه آن که نمره اش 10 هست و چه آنکه نمره اش مثل حاج قاسم 20 است. همه میتوانند مالک اشتر مقام معظم رهبری  باشند. این یعنی مکتب شهید سلیمانی را دست یافتنی کنیم.


2) معنا و مفهوم مکتب

نکته دوم این است که اصلا مکتب به چه معنی است. در اینجا باید یک ظرافتی را رعایت کنیم. مثلا بعضی ها در فضای مجازی قصد دلسوزی دارند ولی هوشیار نیستند، یعنی مکتبی جدا ارائه میدهند، که این یک خطر جدی است. حاج قاسم سرباز مقام معظم رهبری  هست. چون دستش در دست امام(ره) و مقام معظم رهبری  بود و در زمین امام(ره) و آقا یعنی زمین ولایت حجت خدا و زمین اهل بیت و عاشورا بود و خدای متعال حاج قاسم را عزیز و عاقبت به خیر و بزرگ کرد و بر همه قلوب حاکم کرد. یعنی مکتب شهید سلیمانی خروجی راه اهل بیت است. یعنی آن چیزی که امام(ره) و مقام معظم رهبری  برای انقلاب اسلامی که انقلاب امام زمان است، در گام دوم ترسیم کردند، حاج قاسم توانست نسخه امامین انقلاب را در این زمین پیاده کرد. چه کار کرد؟ حاج قاسم یک تشکیلات برای جهان اسلام تعریف کرد. امام(ره) بسیج را به جبهه اسلام برد و شبکه سازی و بستر سازی برای ظهور امام زمان کرد. یک سریاز، سربازی خوبی کرد.


3) معرفی شخصیت شهید سلیمانی

اگر بخواهیم مکتب را معرفی کنیم اول باید خود شخصیت را معرفی کنیم. من 37 سال هست که با حاج قاسم رفیق هستم. من کوچکترین فرمانده گردان حاج قاسم بودم . هفت سال هم در جنگ با ایشون بودم. بعد هم اسیر شدم. 27 ماه مفقود بودیم. بعد هم در جنوب شرق با حاج قاسم بودم و زمانی که در نیرو قدس بودند، ارتباطم را با ایشون قطع نکردم. من آن موقع در نیرو زمینی بودم، معاون فرهنگی نیرو زمینی، فرمانده تیپ، فرمانده سپاه گلستان، فرمانده سپاه سیستان بودم. من خودم را با حاج قاسم تطبیق میدادم چون نگاهم به ایشان این بود که فرمانده من است و من شاگرد او هستم. چون او در کارخانه انسان سازی سپاه ثار الله ما را تربیت کرد و الگوی عملی بود.

حالا اگر ما بگوییم شخصیت حاج قاسم شجاع بود، حاج قاسم شخصیتی بود که خوب فرماندهی میکرد. حاج قاسم شخصیتی مردمی بود. خوب... خیلی ها مردمی و شجاع هستند و فرماندهی میکنند! حاج قاسم ویژگی اش در فضائلش بود، که باید آن را برجسته میکرد. یعنی ما باید بگوییم حاج قاسم چون استحکام درونی داشت، هیچ وقت تردید نکرد، نلرزید. چون در مقابل خدا میلرزید، در مقابل غیر خدا نمی لرزید.



4) پنج گذشت شهید سلیمانی

من در ایام محرم در هیئتی برای سخنرانی در مورد مکتب شهید سلمانی دعوت شدم، من به مسئولین هیئت گفتم که خاطره نمی گویم. من در آنجا شهید سلیمانی را با پنج گذشت معرفی کردم.

اولین گذشت حاج قاسم، گذشت از گناه است.
دومین گذشت حاج قاسم، گذشت از مال است.
سومین گذشت حاج قاسم، گذشت از آبرو است.
چهارمین گذشت حاج قاسم، گذشت از عزیزان است.
پنجمین گذشت حاج قاسم گذشت از جان است.

هید سلیمانی هم طهارت روح داشت و هم طهارت جسم.  24 سال پیش من بم بودم و رفتم مهمان سرا. حاج قاسم امد و به من گفت که بریم خونه ما. من را به زور برد خانه خودشان. دم در به خانمش زنگ زد و گفت که فلانی مهمان ما است. بعد از یک ساعت، سفره انداختند، شام پنیر و گردو بود و بعد هم برای استراحت به اتاق رفتم. من نمیدانم چرا حاجی آن شب من را به خانه خود برد و چرا این حرف ها را به من زد و چرا من تمام آن حرف ها را کلمه به کلمه در ذهنم باقیمانده است. ما دراز کشیده بودیم و با هم صحبت میکردیم. حاج قاسم به من گفت که حسین جان، من از خدا یک چیزی خواستم؛ گفتم چی خواستی؛ گفت به خدا گفتم که اگر من میخواهم به انقلاب خدمت کنم باید خودم را وقف انقلاب کنم. چند نفر از مدیران ما وقف انقلاب هستند؟ چند نفر از فرماندهان ما وقف انقلاب هستند؟ بعد ادامه داد: خدایا آنقدر به من مشغله بده که من فکر گناه هم نکنم. به این می گویند، گذشت از گناه.
حاج قاسم 21 سال در جبهه مقاومت کار کرد، چه کسی ایشان را آرام دید؟ 20 روز می آید ایران و برمیگردد، بچه هایش چه اضطرابی دارند. بچه ای حاج قاسم، حاج قاسم هر جا بود ناراحت و مضطرب بودند. یعنی خانواده شهید سلیمانی 21 سال با یک شهید زندگی می کردند. با این رویکرد که رویکرد نظام تربیتی ماست و سپاه این را نیاز دارد. رمز موفقیت حاج قاسم این بود که چون درون رزم خوبی بود، برون رزم خوبی شد. من اینگونه شهید سلیمانی را معرفی میکنم.

اگر میخواهیم حاج قاسم را معرفی کنیم باید یاران او را معرفی کنیم. شهید قاسم میر حسینی، شهید زندی، شهید الله دادی، شهید زنگنه، شهید یوسف اللهی. آن وقت میتوان شهید سلیمانی را شناخت. اصلا حاج قاسم با شهادتش مفهوم شهادت را زنده کرد. در خانواده ما خدا توفیق داده و 13 نفر از نزدیکانم شهید شدند. ولی در شهادت حاج قاسم ما اول فهمیدیم که شهید یعنی چه و دوم فهمیدیم که بابای ما کی بود و سه فهمیدیم یتیمی یعنی چه. این نکته مهمی در معرفی شهید سلیمانی است.


5) آسیب شناسی مکتب شهید سلیمانی

یک عده ای که میخواهند شهید سلیمانی را معرفی کنند، در گذشته متوقف شده اند که این خطا است و از طرفی ، یک عده ای حاج قاسم را فقط در جبهه مقاومت معرفی میکنند که این هم خطاست. ما باید در معرفی این مکتب، گذشته و حال را پیوند بزنیم و آینده را ترسیم کنیم. این نظام تربیتی است. این کار را نمیتوان با موج های موقتی فرهنگی انجام دهیم.


6) معرفی نظامات مکتب شهید سلیمانی

من وقت گذاشتم و 30 نظامات در این مکتب در آوردم. نظام اعتقادی، مدیریت، مردمی، اخلاق، خانواده شهید، رفاقت، سیاست و غیره. حاج قاسم کسی بود که در 40 سال خدمتش، حتی یک نفر هم از خودش نرانده است.
نظام سیاسی حاج قاسم، جامع ترین نظام سیاسی مورد تایید حضرت آقا است. انقلاب را نمیتوان به چپ و راست داد، ما خورشید داریم، بقیه همه نور افکن هستند. خورشید همان ولایت است. حاج قاسم حرف همان خورشید را عملیاتی کرد.
نظام ولایی حاج قاسم، فرمان گرفتن نیست. فتوا گرفتن نیست. نظام ولایی حاج قاسم، به میل ولی کار کردن است. این معرفت و ولایت باوری است. این همان چیزی است که سر آن قسم جلاله میخورد. ببینید که چه اتفاقی بین ولی و سرباز افتاد که حجت خدا با آن صبر بزرگی که داشت نتوانست گریه نکند. دانشگاه باید در این مسیر درست کار کند. چون شما هر کاری که انجام دهید همیشه ادامه پیدا میکند.


7) جایگاه و  قلّه مکتب شهید سلیمانی

قلّه ظهور این مکتب کرمان است نه تهران. این حرف را به همه گفتم. مکتب را باید ما در کرمان مطالبه کنیم. مکتب را نباید در سپاه خلاصه کرد، بلکه مکتب متعلق به نظام، مردم و جبهه انقلاب و شیعه و مسلمین و بشریت است. وقتی انسان عمیق فکر میکند چه اتفاقی افتاد. بعضی ها ممکن است سیاسی نگاه کنند و بگویند اقای اسماعیل هنیه نیز در مراسم تشییع شهید سلیمانی سه بار گفت شهید قدس شهید قدس شهید قدس. اصلا این نظام اعتقادی است. چی شد در تشیع حاج قاسم. چه اتفاقی افتاد که مقام معظم رهبری  گفتند که نگاه فردی نداشته باشید، باید نگاه شما به مکتب و مدرسه درس آموز باشد. حاج قاسم هم میگوید اگر میخواهید راه را گم نکنید، مقام معظم رهبری  را رها نکنید، هر چی او میگوید را انجام دهید. او وصیت نامه ندارد، بلکه ولایت نامه دارد.



8) نظام اقتصادی در مکتب شهید سلیمانی

ما در آن 30 نظام مکتب شهید سلیمانی همه چیز را بیان کردم مثلا در نظام اقتصادی حاج قاسم، ما اگر آن را پیاده کنیم دیگر نیاز نیست که کسی را محاکمه کنیم. او وقتی نظام اقتصادی حاج قاسم را میبینه که دستش در جهان اسلام چقدر بازه ، اون مفسد باید سکته کند و بمیرد، اصلا محاکمه نمیخواهد. اصلا جان دادن راحت حاج قاسم به خاطر این بود که تعلقات مادی نداشت. یک بیت الزهرا داشت که وقف اش کرد. در انتهای وقفش نوشت که اگر کسی در اینجا سخنرانی میکند باید محب اهلبیت و محب امام(ره) و مقام معظم رهبری  باشد. این نظام ولایی است.


9) نظام سیاسی در مکتب شهید سلیمانی

حالا نظام سیاسی، یعنی آن چیزی که مقام معظم رهبری  میخواهد، نه چپ و نه راست. یه عده ای میگویند ما ده میلیون نفر هستیم! این اشتباه است. ما اگر نبودیم 25 میلیون نفر زیر جنازه حاج قاسم قرار نمیگرفت. اگر پنج تا استان دیگر هم میرفت به 60 میلیون هم میرسید. بیشترین گریه در تهران، دختران بدحجاب کردند. چرا؟ من یک بار به زینب خانم گفتم که میدونی چرا همه به شما می گویند زینب خانم؟ و نمیگویند خانم سلیمانی؟ برای این که پدر شما برای ناموس ایران قطعه قطعه شد. حالا ملت ایران تو را ناموس خودشون میدونند. ملت ایران قدر شناس هستند.
مقام معظم رهبری  فرمودند که این جمعیت را حفظ کنید. یعنی این جامعیت را حفظ کنید و به این طرف و آن طرف نکشید. حاج قاسم در کنار خودش 5 لایه داشت. اما لایه پنج خودش هم حفظ میکرد. یک آقایی در فتنه 88 خطا کرد و بازداشت شد. حاجی رفت آزادش کرد. چند روز پیش به من پیام داد، زیر پیامش نوشته سرباز ولایت فلانی. او با این کارش به من میگوید که اشتباه کردم. شهادت حاج قاسم نهیبم زد، من را دریابید. من را مراقب باشید. من فهمیدم که راه درست چی  است ؟. این برکات شهادت حاج قاسم است.

زندگی او طیبه بود ممات او هم طیبه است. طیبه شهات او بیشتر شد تا جبهه مقاومت را محکم کند. مقام معظم رهبری  فرمود که او انقلاب را زنده کرد. آقا که برای دل خوشی دیگران نمیگوید. او در خطبه های نماز جمعه این حرف ها را زد نه در جایی دیگر.


10) گفتمان سازی و جریان سازی مکتب شهید سلیمانی

در قسمت گفتمان سازی ما باید به گونه ای رفتار کنیم که جوانان فکر نکنند که این پایان راه است. ما باید فرایند عمیق فرهنگی را تعریف کنیم. این تبیین مکتب یک کار عمیق فرهنگی یعنی تغییر نگرش ها است. کار تبلیغی نیست. ما باید فرایند را تعریف کنیم و درون آن گفتمان را بحث کنیم.
برای این فرایند اول باید نماد سازی را بحث کنیم. ما نمیتوانیم بدون نماد سازی این کار را انجام دهیم. دوم باید فرهنگ سازی کنیم. منظور از فرهنگ سازی چیست؟ سوم گفتمان سازی است و چهارم شبکه سازی است. پنجم جریان سازی است. ما اگر نتونیم مکتب شهید سلیمانی را که برگرفته از مکتب امام(ره) و آقاست را به جریان تبدیل کنیم، به نتیجه نمیرسیم. ما باید تولید جریان کنیم. این جریان سازی برای چه کسانی است؟ ما قرار است که برای این انقلاب اسلامی جان و آبرو بگذاریم. قرار نیست که ما بمانیم. ما مدیون امام(ره) و مقام معظم رهبری  و شهدا همچون شهید سلیمانی هستیم. من خودم و اقداماتم در کرمان را با سخنان آقا تطبیق میدهم تا نکند انحرافی در این مسیر رخ دهد. باید در این راه، جریان تولید کنیم. ما یک ساختاری برای ان جریان تشکیل دادیم و اسمش گذاشتیم ستاد هماهنگی برنامه ها و تروج مکتب شهید سلیمانی.
در جریان انتخاب سردار سلامی به عنوان فرماندهی سپاه، همه میگفتند که شهید سلیمانی فرمانده میشود. حاج قاسم خیلی جایگاهش بالا تر بود. وقتی سردار سلامی فرمانده شدند تنها کسی که در مراسم ایشان صحبت کرد حاج قاسم بود و ایشان گفتند که ای برادران انتخاب آقای سلامی به عنوان فرمانده کل سپاه حکمتی است که حضرت آقا مشخص کرده است. وقتی آمد پایین، خبرنگار از او پرسید که نظر شما چیه و او گفت که من سرباز آقای سلامی هستم. ما این نگاه را در سپاه میخواهیم. این نگاه محاسبه گر نیست. ما نگاهمان محاسبه گر است. برای مشخص کردن مکتب باید این ها را مشخص و معرفی کنیم. اینها نظام تربیتی ماست.

ما نیاز نداریم که زیادی گویی کنیم ما باید حقیقت را بیان کنیم. ما باید این حقیقت را همراه با آن چیز هایی که حاج قاسم را خدا ترس و قوی و صاحب مکتب کرد تعریف کنیم. من بارها با حاج قاسم بودم. و از گریه نماز شب اش بیدار شدم. سحر حاج قاسم را به اینجا رساند.


11) ناگفته هایی از شهید سلیمانی در دفاع مقدس

اما آخر جنگ... من میخواهم یک نکته ای عرض کنم که تا الان گفته نشده است. ما تا عملیات بیت المقدس زیاد یاد میکنیم و بعد از آن مرصاد را زیاد یاد میکنیم ولی این دو تکیه را کم میگوییم. 31/4/67 عراقی ها از طلائیه و شلمچه گذشتند و سه راه حسینیه را گرفتند. فقط یک گروهان در خط بود، آن هم گروهان بی بی فاطمه زهرا س بود. حاجی با من تماس گرفت، صبح زود، گفت حسین بیا اینجا کارت دارم. دو گروهان من جلو بود و یک گروهان کنارم بود و یک گروهان هم پشتمان بود.
من رفتم پیش حاجی، دیدم حاجی با یک بیسیم چی و یک نفر دیگه آنجا بود. دشمن خیلی آتیش میریخت. به من گفت که برو جلو و جانشین خود را توجیه کن و بیا پیش من که تنها هستم. من رفتم جلو، دیدم آتش زیاده ، با حاجی تماس گرفتم و گفتم بزار که من اینجا بمونم. اصرار کردم. یک ساعت گذشت که دیدم دو تا از فرماندهان جنگ را فرستاد و به من گفتند که حاجی گفته الان ماشین ها میرسند و بچه ها را سریع ببر سه راه حسینیه که عراقی ها آن جا را گرفته اند. وقتی ماشین رسید ما سریع بچه ها را سوار کردیم و داشتیم به سمت آنجا میرفتیم. سه چهار کیلومتری سه راه حسینیه بودیم که دیدم یک ردیف تانک داره میاد، من فکر کردم که ارتشی های خودی هستند. به خودم گفتم که ارتشی ها کجا میایند؟ صد متری که رسیدیم دیدم عراقی هستند و سریع ترمز کردیم . و پیاده شدیم. اونها هم وایسادند. همه شکه شده بودیم.
من سریع بچه ها را در میدان چیدم. من اجازه آتش ندادم تا عراقی ها نزدیک تر شوند. چون ما آتیش عقب را نداشتیم. تانک ها به دویست متری ما که رسیدند، شروع به زدن روی جاده کردند. تا بچه های ما را از جاده بکنند. ما مجبور شدیم بچه ها را عقب بیاریم تا تلف نشوند.خیلی آتش ریختند.ما بچه هارو بردیم اینطرف که یک جاده‌ای بود پشتش قرار داشتیم چیدیم، بعد من دیدم دو تا هلی کوپتر بالا اومد. تو فاو هم که سقوط کرد فرماندهی با هلیکوپتر بود ، این جا هم دوتا هلیکوپتر آمد بالا، تانک ها شروع کردن به آمدن بعد تانک ها که آمدن سمت ما پشت سر ما باتانک ها نیرو برد من دیدم پی ام پی ها دور زدند یعنی: سمت راست ما . من دو هزاریم افتاد که قدرت مانور با اوناست و دارن ما را دور میزنند.

تانک های عراقی صد متری رسیدند من اعلام آتش کردم ما یه تانک هم زدیم درگیر شدیم شهید هم دادیم با عراقی ها شاید یک ربع طول کشید . بعد ناگهان دیدم پشت سرما تانک ها از اونور جاده اومدن اینطرف ببین اون پی ام پی ها با قدرت اینا اومدن جاده کندن تانک های آنها را دیدم داره میاد، هلیکوپتر ها هم بالا بودند تیر هم نمیزدنند فقط مدیریت میکردند. ما بچه هارو کندیم من به بچه ها گفتم که (خدا رحمتش کند شهید میرزایی هم فرمانده گروهان بود) گفتم به سمت خرمشهر نروید، به سمت پل بروید . گفتند چرا ؟ گفتم پخش شوید دشمن رو سرگرم کنید. اصلا دشمن به سمت خرمشهر میخواهد بیاد، ما دنبال این بودیم وقت کشی کنیم چرا؟ اون پلی که پشت سر ما بود اگه یادتان باشد بین خرمشهر و بستر حسینی آب میرفت، من در فکرم این بود که این پل منفجر می شود  این پل را بچه ها خراب بکنند دیگه زره  به خرمشهر نمیرسد همین اتفاق هم افتاد.

ما همینطور که داشتیم حرکت میکردیم میرفتیم آخرین پیام را به حاج قاسم دادم. صدایش زدم حبیب... حبیب...حسین ، توضیح دادم وضعیت ما این است ، حاج قاسم هم دوتا کلام حرف زد به من گفت: حسین مواظب خودت و بچه ها باش .آخرین حرف حاج قاسم ، من گوشی را رها کردم یک پی ام پی 50 متری ما بود . یه تیر هم بیشتر ننداخت، تو قلب بیسیمچی ما حسین بصیری بود شهید شد . دید من دارم صحبت میکنم ولی او را زد. ار تباط ما قطع شد.

شهید نظری گفت: چیکار کنم ؟ گفتم: بچه ها رو ببر پایین پراکنده شوند اگه یادتان باشد پشت جبهه تو منطقه شلمچه خاکریز ها منقطع بود.خب بیست دقیقه نیم ساعتی ما آنجا معطل کردیم معطل هم شدیم ساعت مثلا یازده ، یازده و ده دقیقه بود که تا یازده و نیم ما معطل شدیم. کار ندارم نهایتا آنجا محاصره تنگ شد تنگ شد تنگ شد مارو اسیر کردند. تا اینجاش را  میخواستم بگویم که بسیجی را اسیر میگیرند . اگر تدبیر حاج قاسم نبود . بله دو گردان 409 و 415 و من رفتیم آنجا جنگیدیم و اسیر شدیم اما سه چهار ساعت دشمن را معطل کردیم اگر حاج قاسم این کار را نکرده بود و دشمن را سر گرم و معطل نکرده بود و آن پل را منفجر نکرده بودند خرمشهر برای بار دیگر سقوط میکرد و برگه برنده دست عراق بود.


فایل‌های ضمیمه:
1399/07/14 - ١٤:١٦ / شماره خبر: ١٤٠٤ / تعداد نمایش خبر: 1845
1399/07/14 - ١٤:١٦ / Code: ١٤٠٤ / Number: 1845
امتیازدهی
برای این خبر نظری ثبت نشده است
نظر شما
نام :
ايميل : 
*نظرات :
متن تصویر را وارد کنید:
 






آدرس: تهران - بزرگراه شهید بابایی - دانشگاه جامع امام حسین علیه‌السلام - پردیس مرکزی- دانشكده و پژوهشكده مدیریت و اقتصاد

تلفن: 77105823-021 رایانامه: ckm@ihu.ac.ir

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دانشگاه جامع امام حسین علیه‌السلام می باشد.